مرحوم شهریار در دورانی که محصل بود یک معلم فرانسوی مسیحی داشت که به دیدار ایشان می رود . آن روز ، روز عاشورا بود . وقت خداحافظی استاد می گوید : " من هم می خواهم با شما به مظفریه بیایم" . می گویند شما مسیحی هستید . می گوید تنها بمانم دلم تنگ می شود . در طبقه دوم در حجره یکی از اقرباء (نزدیکان و آشنایان) مستقر می شوند. ناگهان می بینند دل ریش (تخلص شاعری معروف در تبریز ) با دسته عزاداری اش می آید و به تازگی این شعر را گفته است:
حسینه یرلر آغلار گویلر آغلار
(برای حسین زمین و زمان -آسمان ها-گریه می کند )
بتول و مرتضی، پیغمبر آغلار
( بتول و مرتضی و پیامبر ص گریه می کند)
شهریار می آید همین (یک بیت شعر بالا ) را می گوید و به دنبال آن می سراید:
حسینـون نوحـهسین «دلـریش» یازاندا
(زمانی که دلریش -تخلص شاعر- نوحه حسین را نوشت)
مسلمـان سهلدیـر کافـرده آغـلار
(مسلمان که سهل است ، کافران هم گریه می کنند)
علت این بیت این بوده که آن مرد مسیحی با دیدن دل ریش شدیدا گریه می کند .مرحوم شهریار می گوید استاد ! شما که نمی فهمید چه می گوید چرا گریه می کنید ؟ می گوید از هیات و پریشانی و عزاداری او می گریم.
به شهریار گفتند چرا در خصوص کربلا آن چنان شعر نگفته ای . فرمود مگر نیز از چیزی فروگذاری کرده است:
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود، می آنجا نهاد سر
دردی کشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق
موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود
مرحوم شهریار می گفت حاضرم تمام اشعار خود را به یک بیت نیـّر بدهم و آن این است:
ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای
مگر این گونه که ماتی! تو توشه انداخته ای
مرحوم نیز اصلاحات شطرنج را در این بیت جمع کرده است.
منبع : وبسایت دارالارشاد - با اندکی اصلاح و ویرایش دستوری و اضافات.
نرگس؛ صبح زود 31 شهریور، با نوازشهای مادرانه از خواب بیدار شد. با لبخندهای پدر بزرگ و مادر بزرگ صبحانه خورد تا برای رفتن به مدرسه آماده شود. او مثل همه بچه های سال اولی، برای روز اولِ سال اولِ مدرسه، راهی مدرسه شد، دوست پیدا کرد، خندید و بازی کرد. امسال، جشن شکوفه های روستای زنگی کلای مازندران، میزبان نرگس دختر اسماعیل، همان که چند ماه پیش در حلب به شهادت رسید، بود. با این همه مهربانی، دل نرگس تاب نیاورد و بعد از مدرسه مستقیم رفت گلزار شهدا، تا با یاد او آرام شود. نرگس وقتی برای دیدار پدر می رود، تا روی سنگ مزار و به گمان بغل کردنش نخوابد، آرام نمی گیرد. نرگس امروز هم همین کار را کرد....
ریحانه؛ دختر 7 ساله گیلانی؛ امروز 31 شهریور و صبح اولین روز مدرسه، صبحانه خورد، لباس مدرسه پوشید، قرآن را بوسید و یکراست رفت مزار شهدای رشت تا با اجازه پدر راهی کلاس درس شود. اصولاً ریحانه بابایی است! به همین دلیل اولین کاری که کرد، رفتن بالای سر پدر بود تا آرام بگیرد، آنوقت عکسش را ببوسد و بعد پی مدرسه و درس برود. جشن شکوفه های دبستان علامه طباطبایی رشت، امسال میزبان ریحانه است. پدر ریحانه حامد است که در حلب سوریه نبرد نصر (2) به شهادت رسید.نبرد نصر(2) بهمن ماه سال گذشته در شمال حلب انجام و منجر به فتح دو شهر نبل و الزهرا شد.
منبع : فارس
یک . http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=13950631000891
دو . http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=13950631001134
چندی پیش به صورت کامل اتفاقی توفیق زیارت با جناب شاهی اردبیلی ، شاعر پرآوازه و متشخص فراهم شد . بر همین اتفاق ، تصمیم گرفتم که شعری از این شاعر گرانقدر ترک زبان در اینجا بیاورم. .
ای جماعت بیر ملک گورکـم لی سیما گورموشم
درس آلین من ده ن کی من صورت ده معنا گورموشم
کیپریگ ایملن آچیمیشام بیر قاره زولفون حلقه سین
اوردا افلاطون گزه ن معنانی پیـــدا گورموشم
قانلی اشک ایلن یویوب پاک ائتمیشم بو گوزلری
باخمیشام زیبا اوزه جنات الاعلا گورموشم
کیم دئسه یوخ دان وار اولماز سویله ین ای بی خبر
من یوخو وار ائیله ین بیر چشم شهلا گورموشم
سورماین محشر سوزون علامه ده ن من ده ن سورون
من قیامت قالدیران بیر قد رعنا گورموشم
یئرده هوندور داغلاری حیران ائده ن بیر سرو قد
گوگ ده گون ده ن باج آلان بیر ماه سیما گورموشم
عارفه جان بخش ائده نده لطفی ای دل باخمیشام
عاشق این جانین آلان دا حسنی جانا گورموشم
کلمه کلمه لب لرین ده ن سوز آچان چاغلاردا من
شدده شدده گوهر ویاقوتی رسوا گورموشم
عشق اوخوایلان کیپریگ این نقش ائتمیشم جان لوحینه
غیب سرین نقش ده یا بیلمیشم یا گورموشم
اولماسا علم ایم ده دولغون تجربه ام وار (شاهیا)
باش دا کی آغ توک لریم سویله ر کی دنیا گورمیشم
در ادامه مطلب+کلیپ شعر خوانی شاهی اردبیلی در حضور رهبر انقلاب
رسم مدرسۀ تدین این بود که در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه، همۀ شاگردان را در حیاط مدرسه جمع کرده کارنامه یا نتیجۀ امتحانات آنها را میدادند. در این مراسم غالبأ اولیاء دانش آموزان نیز شرکت مینمودند. آقای تدین در آنروز به شاگردان رتبۀ اول، دوم و سوم هر کلاس جایزۀ متناسبی به اسم پری میداد. آقای صفری نیز که رتبۀ سوم کلاس دوم شده بود یکعدد مداد مخصوص، که آنروزها با نقش عکس رضاشاه در روی لولۀ فلزی آن ببازار آمده بود، جایزه دریافت کرد.
در سالهای بعد که او شاگرد اول میشد آقای تدین کتابهای درسی سال بعد را بدو پری میداد. پری یا جایزه ای که آقای تدین پس از پایان امتحانات نهائی کلاس ششم ابتدائی به او داد گرانبهاتر بود زیرا او در امتحانات کتبی آن دوره، که با سؤالات واحد و در زمان واحد در تمام آذربایجان صورت گرفت، در بین همۀ شاگردان مدارس این ایالت حائز رتبۀ اول شده بود. این جایزه عبارت از یک دوره لغتنامۀ دوجلدی بنام "فرهنگ نوبهار" بود و به قیمت بیست تومان فروخته میشد.
کسان او چند روز بعد آنها را با کسر چند قران از قیمت اصلی به کتاب فروشی "خیر" در اردبیل فروختند و از بهای آن یک دست لباس رسمی دبیرستان، که از پارچه ای بنام کازرونی دوخته میشد، و کفش و کلاه برای وی خریداری کردند.
مطالعه کامل زندگی نامه مرحوم باباصفری در ادامه مطلب