دوستان عزیز ، بازدیدکنندگان گرامی از وبلاگ گوناگون 20 :
ضمن تسلیت به شما به مناسب ایام شهادت حضرت علی علیه اسلام ، می توانید مطالبی را برای آنچه که در این شب ها لازم است را در لینک معرفی شده زیر بیابید .
چون نامه جرم ما به هم پیچیدند بردند به دیوان عمل سنجیدند بیش ازهمگان گناه مابود ولی ما را به محبت علی(ع)بخشیدند. با عرض تسلیت در لیالی قدر این حقیر را ازدعای خیرخویش فراموش نکنید.التماس دعا
همزمان با برگزاری همایش بین المللی شیخ صفی الدین اردبیلی جد اعلای سلسله ی صفوی در تهران، سنگ نوشته مرتبط با گرایش مذهبی صفویان و سیادت آنها در دارالارشاد اردبیل شناسایی و بازخوانی شد.
به نقل از روابط عمومی دبیرخانه دائمی آیین نکوداشت شیخ العارفین سید صفی الدین اردبیلی، براساس نتیجه بررسی های علمی حسن یوسفی؛ باستان شناس دوره اسلامی و صفویه پژوه اردبیلی این سنگ نگاره با ابعاد 117 در 43 در 6 سانتیمتر از جنس رسوبی آهکی سبز تیره بوده و متن آن متشکل از 10 سطر می باشد.
برای اینکه حافظهی قوی داشته باشیم، پزشکان ما را به خوردن انواع غذاها و ورزشهای هوازی دعوت میکنند. اما راههای سادهای برای افزایش حافظه وجود دارد که به تحرک نیاز ندارد.
آیندهبین باشید
یکی از راههای ساده برای افزایش حافظه، نگاه به دوردستها و آینده است. بسیاری از ما بیشتر به فکر امروز هستیم در حالی که ذهن وقتی قوی میشود که نگاه اصلیاش به آینده باشد. افراد آیندهنگر حافظهی بهتری دارند.
ارتباط دهید
یکی از راههای جالب برای افزایش حافظه ارتباط برقرار کردن بین اشیایی است که در ذهن وجود دارند. ذهن ما عادت کرده است که تنها برخی چیزها را به خاطر بسپارد در حالی که اگر بین حافظهی بلندمدت و کوتاهمدت ارتباط برقرار کنیم دیگر دچار فراموشی نمیشویم.
به مغز سخت بگیرید
همیشه میگویند بدن انسان بر اثر ورزشهای سخت ورزیده میشود. این مورد برای مغز نیز پاسخگو است. بهترین گزینه، استفاده از مسائل سخت ریاضی و تلاش برای حل آنهاست. این کار مغز را به کار گرفته و قدرت آن را افزایش میدهد.
پیچیده رفتار کنید
هرچه کار پیچیدهای را به حافظه بسپارید و سعی در به یادآوری آن داشته باشید، ذهن شما برای درک مفاهیم ساده، بیشتر آماده میشود. بعضی از ما عادت داریم تنها چیزهای ساده را یاد بگیریم در حالی که برخی راههای سخت ذهن را قدرتمند میسازد.
احساساتی شوید
یکی از راههای خوب برای به خاطر سپردن موارد مختلف احساساتی شدن است. روانشناسان به این باور رسیدهاند که بسیاری از خاطرات و وقایعی که با احساسات بیشتر به یاد سپرده میشوند، بیشتر به یاد میمانند. در این صورت اگر مغز و احساسات را با هم یکی کنید، نتیجهی بهتری میگیرید.
تمرین کنید
تمرین و تکرار، لازمهی به نتیجه رسیدن کار است. برای افزایش قدرت حافظه به این کار نیاز زیادی دارید. بسیاری از چیزهایی را که در 2 یا 3 هفتهی قبل به یاد سپردهاید بار دیگر در ذهنتان بخوانید. همچنین میتوانید خاطرات سالهای گذشته را نیز به خاطر آورده و یادداشت کنید.
خاطره دیدار حافظ قرآن سید محمدحسین طباطبایی با آیة الله بهجت
آیت الله بهجت در دیدار با حافظ قرآن، محمدحسین طباطبایی به همراه پدرش، خطاب به پدر محمدحسین فرمود: من فقط خواهشی که از شما دارم این است که از اعتدال خارج نشوید. خود او و همچنین شما تحمیلاتی بر ایشان وارد نکنید. مثلا ً نگویید حالا که قرآن را حفظ کرده، نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه را هم حفظ کند. تکلف زیاد نباشد. کارشان آسان باشد، ضمناً مسافرت زیاد برود.
گزارش های جدید، صدا و سیما را با چشم خاصی دیده اند از آرایش و پوشش زنان تا روابط های خاص! اما پشت پرده این گزارش چیست؟
اخیرا شورای نظارت بر سیما گزارشی از تخلفات سیما را منتشر کرد البته این گزارش ها که شجاعی کیاسری آن رابرگرفته از گزارش های مردمی می خواند به نقل برخی سایت ها از رویپایگاه اطلاع رسانیشورای نظارت برداشته شده اما اکنون برخی از گزارش ها چون تأكید بر ضعف فیلمنامه سریال های سیما ، كیفیت نامناسب برنامه های كودك شبكه های سیما از نظر محتوایی، پرداخت نامناسب سریالهای سیما به مقولات سبك زندگی که همه مربوط بهشش ماهه نخست سال91 می باشد قابل مشاهده است.
صدای عزیز از ته چاه می آمد ، نه مثل ضرب المثلش . بلند بلند . انگار که یک نفر کنار دستت ، داد بزند . صدای عزیز از ته چاه می آمد و همه ی ما عاجز بودیم از این که کاری برایش بکنیم .
من وخواهرم یلدا صدای عزیز را می شنیدیم . وگرنه آقاجان و عمه می گفتند که یلدا جنی شده است . همین که با خودش حرف می زند ، بی آن که عروسکی دستش باشد ، همین که می آید سر چاه و می نشیند و یک بند سر تکان می دهد و اشک می ریزد چه معنی دارد ؟
بابای من و یلدا ، یلدا را آورده بود دهات پدری اش و یلدا هم من را. آورده بود که خانه ی نیمه کاره را تمام کند . مادر وپدر توی همان خاک و خل مانده بودند تا مرمت خانه توی آن گل و شل زمستان تمام بشود و مثل خود زمستان برود پی کارش .
یک کیلو گرم اورانیوم غنی شده 20درصد میتونه تمام نیازهای(انرژی) یک جامعه 270 میلیونی رو به مدت یک سال تامین کنه... تازه این آمار مربوط میشه به سال 1970 آمریکا که این تبدیل اورانیوم به انرژی،پرت زیادی داشته. حالا به عمق فاجعه پی بردید که ما چی رو از دست دادیم... چیزی که شهید شهریاری بخاطر اون شهید شد...
پرسش: چند ماه است که یکی از بستگانم بطور ناگهانی و خیلی عجیب طی دو ماه سرطان گرفت و فوت کرد از آن زمان به بعد منهمیشه احساس می کنم سرطان گرفتم یا در آینده مبتلا به بیماری خطرناکی خواهم شد. لطفاکمکم کنید این افکار منفی تمام زندگی منرافرا گرفته است.
پاسخ:برای غلبه بر افکار منفی این تمرینات را حتما انجام دهید:
وقتی یک سریال تلویزیونی ساخته میشود از موسیقی و ترانههای خوانده شده و تصاویر آن کلیپی تهیه شده و بصورت میانبرنامه در شبکههای مختلف پخش، سپس به 500 قسمت 7 الی 12 دقیقهای تقسیم شده و در شبکه نسیم نمایش داده میشود
حکایت معروف از عبید زاکانی در رساله دلگشا: «از بزرگان عصر یکی با غلام خود گفت که از مال خود پارهای گوشت بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم؛ غلام شاد شد، بریانی ساخت و پیش او آورد؛ خواجه بخورد و گوشت به غلام سپرد.
با وقتتان همه چیز میتوانید به دست آورید! ولی با هیچ چیزی نمی توانید کمی وقت بخرید! پس لازم است راه های استفاده از این گوهر ارزشمند را به خوبی بشناسیم!
تا به حال بارها شنیده ایم که وقت، طلاست! این یعنی زمان، منبعی باارزش است که میتوان با استفاده از آن، خیلی چیزها را به دست آورد. ولی در عین حال، بسیار ناپایدار و زودگذر است و با سرعت زیادی از دست می رود. در اینجا، به چند رمز مهم برای استفاده ی بهینه از این طلای ناپایدار ، اشاره می کنیم.
گام اول: با خودتان، روراست باشید!
*بسیاری از مردم، سرگرم فعالیت هایی هستند که بیشتر آرامش بخشند تا هدفمند! و پس از مدتی که این کارهای آرامش بخش، آنها را به جایی نرساند، از آن ها نیز ناامید شده و غمگین می شوند! برای اینکه در این دام نیفتید، در ابتدای انجام هر کار، از خودتان بپرسید که « آیا کاری را که می خواهم انجام دهم، ارزشِ وقتی که میگذارم را دارد یا نه؟»
اگر جوابتان، منفی بود با خودتان صادق باشید و آن کار را کنار بگذارید. توجیه نکنید!
*به طور کلی، بررسی کنید که ارزش های بنیادی شما در زندگی چیست؟ آیا هدف ها و فعالیت های شما، با این ارزش ها هماهنگی دارد؟
امام علی (ع) می فرمایند: خداوند بر شما رحمت آوَرَد، باید کارهایتان بر اساس مقررات روشن باشد، زیرا راه روشن به سوی خانه ی امن، دعوتتان می کند.[1]
اینکه یک زن بتواند با تمام چالشهایی که ممکن است بر سر راهش قرار بگیرد، محیط خانه را گرم و صمیمی نگه دارد و آرامش را بر فضای خانه حاکم کند، هنری بزرگ و یک جهادی واقعی است.
رهبر فرزانه انقلاب، خانهداری را یک هنر میدانند؛ اینکه یک زن بتواند با تمام چالشهایی که ممکن است بر سر راهش قرار بگیرد، محیط خانه را گرم و صمیمی نگه دارد و آرامش را بر فضای خانه حاکم کند، هنری بزرگ و یک جهادی واقعی است که شعبهای از جهاد اکبر و جهاد با نفس محسوب میشود. به تأکید رهبر انقلاب، یک مرد، زمانی در جامعه مفید و مۆثر خواهد بود که همسرش در خانه، او را همراهی و حمایت کند و به عبارت دیگر، خیالش از خانه و خانوادهای که خانمش بالای سر آنهاست راحت باشد.
ضرورت حضور و نقشآفرینی زنان در محیط خانواده و امن نگه داشتن خانه با گرمای حضوری سبز به عنوان مادر یا همسر، تا اندازهای است که رهبر انقلاب یکی از شروطی را که به عنوان جواز حضور زنان در صحنه فعالیتهای اجتماعی مطرح میکنند، ایفای نقش مادری و همسری و کدبانوگری خانمها در خانه است. به عبارت دیگر میتوان گفت، خانه دژی است که مدیریت آن در دستان زنان خانواده است و خانهداری، رموز این مدیریت زیبای زنانه است.
اگر منتظران به وظایف خویش در قبال مولا و صاحب الامر (عج) عمل نکنند قطعا بلا و مصیبت دامن گیر ایشان خواهد شد از جمله وظایف مهم شیعیان در عصر غیبت همانا دعا برای تعجیل در ظهور حضرت است. حال اگر دعا را نیز فراموش کردیم ....
دختری حدود 20 ساله در دانشگاه به برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و میگفت: "من عاشق شدهام!"
گفتم: "عاشق چه کسی؟ گفت: "عاشق شوهر خاله ام شده ام! و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است!
این روزها در برخی خانواده ها شاهد رفتارهای هنجار شکنانه و دور از ارزشهای اخلاقی و اسلامی هستیم، مرزهای محرم و نامحرمی گسیخته شده است و کسی اهمیت نمی دهد که عاقبت این اتفاق شوم چقدر میتواند وخیم باشد.
متأسفانه برخی خانواده ها تحت تأثیر تبلیغات ماهواره ای و برنامه های هدفدار آن و یا به علت بی اطلاعی از مبانی اخلاقی و ارزش های اسلامی، برخورد نزدیک با نامحرم بدون هیچ قیدی و بدون حجاب را نوعی تجدد و روشنفکری قلمداد می کنند، تا جایی که نسل جدید نمی داند محرم کیست و نامحرم کیست؟
دیگر دختران ما شوهر عمه، شوهر خاله، پسر دایی ها و پسر عمه ها و ... را نامحرم حساب نمی کنند، با همکلاسی هایشان از جنس مخالف روابط صمیمانه ای دارند و می گویند فلانی دوست اجتماعی من است و رابطه خاصی با هم نداریم، در فضای مجازی هر مدل عکسی از خودشان منتشر می کنند و خانواده هایشان هم تأیید شان می کنند.
افرادی که در ارتباطات سرد هستند عمدتا خودشان تلاش زیادی برای برقراری رابطه نمی کنند و زیاد زحمتی به خود نمی دهند تا تعامل برقرار کنند. در حالی که کمی تلاش برای ایجاد رابطه و سر صحبت را باز کردن باعث می شود که طرف مقابل هم به وجد آمده و تعامل ادامه دار شود. منظورم این نیست که یکباره از خود توقع پرحرفی و یافتن دوستان زیاد داشته باشید بلکه تغییرات را تدریجی شروع کنید. خود را مجبور کنید در جمعهای مختلف حداقل تماس کلامی را با اطرافیان داشته باشید، اظهار نظر کنید و وارد بحث شوید. فراموش نکنید کسانی که خیلی خوب یک رابطه را شروع می کنند دارای استعدادی خاص نیستند بلکه اولا زیاد خود را در موقعیتهای اجتماعی شرکت می دهند و در ثانی با هر صحبت کوچکی می توانند سر صحبت را باز کنند. لذا توصیه من به شما این است که میزان مطالعات اجتماعی خود را در سایتها و روزنامه ها و نشریه ها افزایش دهید تا همیشه حرفی برای زدن داشته باشید. حیطه های مورد علاقه خود را هم شناسایی کنید و در ان زمینه کسب اطلاعات کنید تا به مرور بتوانید همیشه موضوعی برای صحبت داشته باشید. قبل از حضور در یک جمع نیز یک یا دو موضوع برای صحبت پیدا کنید و در ذهن آماده نگهدارید تا در مورد ان صحبت کنید. ضمنا برای رابطه بیشتر با همسرتان هم ضرورتی ندارد که مطالعه در سایت و روزنامه و ....داشته باشید. خصوصا شما که شاغل هستید همین که از اتفاقات روز برای همسرتان حرف بزنید و از وی هم بخواهید خبرهای یک روز کاری را به شما بدهد تعامل تان با هم بالاگرفته و لذا ارتباطی گرم تر و نزدیک تر برقرار می کنید. دنبال موضوعات خاص برای صحبت نباشید بلکه از همین مسایل پیش پاافتاده روزمره شروع کنید تا ببینید که دیگر از حالت انزوا خارج می شوید.
نقل كرده اند: در اثر یك منبر عالمى، چهار هزار نفر شیعه شدند. كسى كه این گونه بیان داشته باشد، در ثواب، از مراجع بالاتر است
{اهمیت منبر، روضه و عزاداری و شرایط آن} (ادامه)
مستحب و هزار واجب !
معلوم مى شود نماز شب، مستحبى است نظیر روضه خوانى، كه وقتى در زمان رضاخان منع كردند، یكى از اصحاب و اطرافیان حاج شیخ عبدالكریم حایرى - رحمه الله - به ایشان عرض كرد: چیزى نیست، روضه خوانى یك عمل مستحب است كه پهلوى آن را منع كرده است. حاج شیخ - رحمه الله - فرمود: بله مستحبى كه هزار واجب در آن است.
خدا مى داند كه چه قدر احكام واجب و چه چیزهایى از حالات، سیره و كلمات سیدالشهداء و سایر معصومین - علیهم السلام - كه در مقدمه روضه نقل مى شود، سبب تقویت دین و موجب افزایش ایمان مردم است! [7]
افضل مستحبات
حجت الاسلام سید محمد باقر شفتى - رحمه الله - به نماز شب بسیار معتقد بود و بیش از سایر مستحبات به آن اهمیت مى داد، به خلاف مرحوم سید بحرالعلوم كه صبر مى كرد تا هوا مقدارى روشن شود و آن گاه نماز صبح را مى خواند. حجت الاسلام سید محمد باقر شفتى - رحمه الله - در اصفهان، درست اول فجر نماز صبح را به جماعت اقامه مى نمود؛ با این كه اگر نماز جماعت را به تأخیر مى انداخت، افراد بیشترى حاضر مى شدند؛ ولى ایشان دستور مى داد دو عادل بالاى مناره بروند و پس از مشاهده طلوع فجر، بلافاصله اذان صبح بگویند. به ایشان گفتند: چرا مقدارى صبر نمى كنید تا جمعیت زیادى براى درك فیض جماعت حاضر شوند؟ در جواب فرمودند: در میان مستحبات، افضل از نماز شب سراغ ندارم. لذا ایشان براى این كه مردم نماز شب را به جا آورند، این چنین چاره اندیشى نموده بود كه به دو نفر شخص عادل دستور داده بود تا به طور دقیق وقت فجر تعیین شود و كسانى كه در نماز جماعت حاضر مى شوند، پیش از فجر بیدار شوند و نماز شب بخوانند؛ بدین ترتیب، قطعا كسانى كه در نماز جماعت ایشان شركت مى كردند نماز شب را هم مى خواندند و با این كار مردم را به نماز شب وادار مى كرد.
بنده، خیال مى كنم فضیلت بُكاء [= گریه] بر سیدالشهداء بالاتر از نماز شب باشد؛ زیرا نماز شب، عمل قلبى صرف نیست بلكه كالقلبى است، ولى حزن و اندوه و بُكاء، عمل قلبى [8] است به حدى كه بُكاء و دمعه [= اشك چشم] از علایم قبولى نماز وَتر است. [9]
اثر یك منبر
نقل كرده اند: در اثر یك منبر عالمى، چهار هزار نفر شیعه شدند. كسى كه این گونه بیان داشته باشد، در ثواب، از مراجع بالاتر است ، زیرا در روایت آمده است :
لأن یهدى الله على یدیك رجلا، خیر مما طلعت علیه الشمس و غربت [10]
اگر خداوند، یك نفر را به وسیله تو هدایت كند، قطعا بهتر از تمام آن چه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند، خواهد بود. خدا مى داند هدایت نفوس چه قدر ارزش دارد. البته نباید از اولِ كار، چنان بارِ تكلیف را سنگین كرد كه طرف مقابل از مذهب بیزار گردد و «أدخله فى شىء، أخرجه منه» [11] او را از آن چیزى كه در آن وارد نموده بود، خارج كرد، صدق كند؛ بلكه باید با رفق و مدارا رفتار نمود.
در هر حال مرحوم آقا میرزا حبیب الله رشتى [12] كه خیلى معتقد بوده و از روى ایمان، مطالب را تحصیل مى كرده است پیشانى آن آقا [= عالمِ مذکور در صدر حکایت] را بوسید و گفت: «حاضرم همه ریاضت هایى را كه كشیدم به تو بدهم و در عوض، ثواب این یك منبر را به من بدهى».
خدا كند آثار قیّمه [= پر ارزش] و گرانبهایى را كه بالوارثه داریم [= به میراث داریم]، اختیارا از دست ندهیم و گرگ ها از دست ما نگیرند! [13]
{نکاتی در نقل مطالب و وقایع} بیان یقینیات
در وقت تبلیغ، باید سعى كنیم یقینیات قرآن و عترت را نقل كنیم و به مسموعات [= شنیده های] خود، بدون مراجعه به دلیل یا كتاب، اكتفا نكنیم، و حداقل به همان كتابى كه از آن نقل مى كنیم، استناد دهیم.
وقتى ما وارد كربلا شدیم، مرحوم آقا میرزا هادى خراسانى - كه بعد از مرحوم آقا سید محمد كاظم یزدى شایسته مرجعیت بود ولى قبول نكرد كه مرجع بشود - فوت كرده بود، ولى چه آثار و بركاتى از ایشان نقل و ذكر خیر مى شد كه چگونه در مقتل حسینى - علیه السلام - و دیگر موضوعات، مطالب را با دقت نظر و با استناد به دلیل بیان مى كرده است. [14]
آقا میرزا هادى خراسانى (رحمه الله):
وقتى ما وارد كربلا شدیم ، در كربلا و نجف در زمینه مَقاتل ائمه - علیهم السلام - و موضوعاتى كه مورد یقین نبود، نظرات آقا میرزا هادى خراسانى - رحمه الله - معتبر و مسموع و قابل قبول بود، چرا كه نظر خود را در مطالب اختلافى با ادله محكم و مستدل بیان مى كرد و این مسأله از عجایب و غرایب بود.
از جمله، اهل منبر، جریان طفلان مسلم، و چگونگى شهادت آن دو بزرگوار را از قول او نقل مى كردند.
متأسفانه با آن همه زحمات و جمع آورى اسناد و دقت در گفتار و با این كه ایشان در اعلمیت، حایز مقام مرجعیت بودند، اصلا معلوم نیست، مطالب ایشان، گفتارها و دست نوشته هایش ضبط و جمع آورى شده باشد. [15]
منبر فقط با روایت
در مدرسه شیرازى سامرا كه بغدادى ها و اهالى كاظمین در سوم رجب (روز وفات امام هادى - علیه السلام-) روضه داشتند، واعظى پیرمرد - كه سیدى لاغر اندام، بلند بالا و مورد اهمیت فراوان بود - به منبر رفت، واقعا منبرى بود، تمام منبر او روایات بود! بنده نه قبل از او، و نه بعد از او مانند او را ندیده ام. از اول تا آخر سخنرانى اش، كلمه اى غیر از روایت در منبر نگفت و خیلى تحفّظ داشت [= مراقب بود] كه از روایت، تعدّى نكند [= تجاوز نکند و پا را فراتر نگذارد]. هرگاه روایتِ مشكل مى خواند، بلافاصله با روایتى دیگر، آن را توضیح و شرح مى داد و معناى روایت را نیز با روایت بیان مى كرد. نوعاً هم به تناسب، روایات كوتاه و قصار مى خواند. واقعاً كمال است كه انسان یك ساعت صحبت كند و از خود هیچ نگوید! و الان تعجب مى كنم كه او مصیبت را چگونه خواند!
بله، عكسش را هم دیده ایم كه در منبرى حتى یك روایت هم نبود، جز این كه آمریكا چنین و شوروى چنین! ما هنوز خوابیم، چه طور نعمت هایى را كه در اختیار داشتیم [= قرآن و عترت و علماى دین ] به واسطه ناسپاسى و كفران از دست دادیم. مگر این كه از اروپا براى ما خبر بیاید كه آن چه در خانه دارید، گنج است! [16]
منبر با كتاب
رسم بر این است كه اهل علم و روضه خوان ها در بالاى منبر مطالب را از روى كتاب نخوانند، و این [= رسمِ نخواندن از روی کتاب]، خلافِ احتیاط است، مخصوصا در نقلِ روایات و به خصوص در ماه رمضان.
مى شنیدیم كه مرحوم آقاى حاج شیخ عباس قمى [17]، هنگامى كه در مشهد اقامت داشت، در بالاى منبر از روى كتاب مى خوانده، ولى در نجف اشرف بدون كتاب منبر مى رفته است.
آقا شیخ مهدى واعظ خراسانىِ معروف - رحمه الله - كه در این كار متبحر بود، و در زمان رضا پهلوى از ایران خارج شده بود و در مدرسه ما [= مدرسه سید محمد كاظم یزدى واقع در نجف اشرف] حجره داشت ، بعد از هفتاد سال سابقه كار، براى رفتن به منبر، مقید به مطالعه بود، مانند مدرّسى كه مى خواهد درس بدهد!
هیچ كارى نیست كه احتیاط در آن، پشیمانى در پى داشته باشد. [18]
دقت در نقل
در نقل جریانات امام حسین - علیه السلام - خیلى باید دقت شود، چه بسا بسیارى از آن چه گفته مى شود درست نباشد، هرچند عَیانِ آن چه واقع شده، فجیع تر از سماع آن است! به عكس جهان آخرت است، كه عَیانِ آن، بهتر و لذت بخش تر از سماع آن است. [19]
مصیبت هاى واقعى، از دروغ هایش بیشتر است !
از آن آقاى مرجع - حالا راست است یا نه ، نمى دانم - نقل كرده اند كه «اصل در روایاتِ معجزات، كذب است». روایات معجزات، كذبش هم دون ما هو الواقع است [=دروغش از آن چه رخ داده ، كمتر است]. كذب، خیلى داخل فضائل امیرالمۆمنین است، ولى هر كذبى بخواهند بگویند، از واقعِ امر، كمتر است. بهتر همان است كه بگوییم: «همانى كه خودشان، براى خودشان معتقدند، ما هم بر آن معتقد هستیم».
قضایاى سیدالشهداء - علیه السلام - هم همین طور است. واقعش [= مصیبت هاى حقیقى] از همه این اكاذیب، بالاتر است. واقعش، چیزى است كه مسلمان ها در خواب نمى دیدند! حتى بعضى از افراد مهمِ آن زمان گفتند: «فعلوا؟!» [یعنى آیا] راستى این كار شده است ؟!
ولى تا ممكن است، انسان باید از مدارك صحیح، خارج نشود. [20]
{دقت درحواشی مسائل ترویجی} بلندگوها!
بلند كردن صداى بلندگوهاى مساجد و روضه خوانى ها، اگر به اندازه اى باشد كه هركس بخواهد بخوابد، بتواند بخوابد، اشكال ندارد. در غیر این صورت، یعنى اگر بلند كردن صداى بندگو به اندازه اى كه هر كس بخواهد بخوابد، نتواند بخوابد، خلاف سیره متشرعه است؛ زیرا ممكن است در اطراف مسجد یا تكیه، فردى مبتلا به مرض قلبى باشد و یا شخصى غیر مریض، در اطراف باشد كه بخواهد فرداى آن روز سر كار برود و نتواند بخوابد، آیا مزاحمت او كه مى خواهد روزى عایله [= زن و بچه و نان خور ها] خود را تأمین كند، اشكال ندارد؟!
اگر انسانِ مسلمان، بخواهد متمدن به تمدن اسلام باشد و دیگران را به حقایق اسلام دعوت كند، یا افراد مسلمان را در اسلام برقرار و ثابت نگاه دارد كه به بلاد مختلفه كفر فرار نكنند، باید كاملا حقوق و حدود اسلامى را بشناسد و به آن ها عمل كند. شاید ایجادِ این گونه مزاحمت ها، حتى براى فردِ غیر مسلمان هم از ما جایز نباشد.
با رعایت اخلاقیات و رفتار صحیح اسلامى، افراد غیر مسلمان هم به اسلام و مسلمان ها گرایش پیدا مى كنند.
بانوان ایرانی در جدال میان سنت و مدرنیته/ گریههای دختر شایسته سال بر مصیبت عاشورا!
بانوی ایرانی گاه میخواهد شایستهترین دختر سال جهان باشد و با بهترین جلوهها و گرانترین عملهای زیبایی در محافل بدرخشد و گاه در ایام محرم در عزاداریها به یاد حضرت زینب(س) و صبر، عفت و کمال این بانوی بزرگوار، اشک ماتم از دیده میچکاند.
به تازگیشایستهترین دختر جهان در سال 2013 انتخاب شد، این برنامه به صورت زنده از روسیه پخش شد و طبق آمارها حدود یک میلیارد بیننده از 190 کشور جهان داشت!
مسابقه دختر شایسته جهان (Miss Universe) در سال 1952 با حمایت دونالد ترامپ، میلیاردر آمریکایی، یک سال پس از برپایی مسابقه دختر شایسته جهان (Miss World) راهاندازی شد.
مسابقاتی که پایه و اساس آن، زیبایی دختران است و شاخص «برهنگی» نقش تعیینکنندهای در آن دارد. هر چند کهجنبه عامالمنفعه به این مراسم بخشیدهاند و طبق قوانین آن، حضور دختر شایسته در مراسمهای خیریه الزامی است تا مردم برای دیدن ملکه زیبایی جهان هم که شده در خیریه حضور یابند!
جالب اینکه بیشترین داوران این مسابقات، مردان هستند و به جلوهگری و عرض اندام دختران از کشورهای مختلف جهان امتیاز میدهند تا بهترین را انتخاب کنند!
اکثر سهامداران، داوران و مجریان این مسابقه وامدار صهیونیستها هستند و دارای مشکلات اخلاقی. برای نمونه «اندی کوهن» مجری و تهیهکننده همجنسگرای آمریکایی که پیشتر قرار بود اجرای این مسابقه را بر عهده بگیرد، به دلیل اعتراض به قوانین ضد همجنسگرایی در روسیه، از سفر به این کشور و اجرای این مسابقه در کنار ملانی براون، خواننده گروه اسپایس گرلز انصراف داد! جالبتر اینکه یک همجنسگرای دیگر اجرای این برنامه را بر عهده گرفت و برای نشاندادن اعتراضش به اخلاقمداری روسها، با شریک جنسی خود روی فرش قرمز حاضر شد!
*نحلهای به نام فمینیسم اسلامی
نوشتار حاضر نه برای تبلیغ چنین برنامههایی بلکه هشداری است به خانوادهها و دستاندرکاران فرهنگی کشور مبنی بر اینکه دختران و بانوان پاک ایرانی هر لحظه وهر ساعت با تضادها و الگوهای متناقضی در تقابل فرهنگی و تنازع ذهنی هستند.
بعضاً دیدهشده دختران با خود میگویند «خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد» و بااینمغالطه آشکار در محیطهای حقیقی و مجازی جلوهگری میکنند. قشر فرهیخته نیز به تفسیر زنمدارانه از اسلام میپردازند ونوعی از «فمینیسم اسلامی» را مطرح میکنند، تا جایی که امروزه به اعتقاد بسیاری از جامعهشناسان، مکتب فمینیسم در جوامع اسلامی ریشه دوانده استو دیگر نمیتوان منکر این قضیه شد.
شاید به همین دلیل است که هر سال پایاننامههای بسیاری با موضوع «فمنیسم، سنت، مدرنیته، آزادیخواهی زنان، بردهداری مدرن، خشونت و بردهداری جنسی، انتخاب دختر شایسته سال جهان و ...» در کشورمان نوشته میشود.
حال سؤال اینجاست که آیا میتوان با ارائه الگوهای متناسب با جامعه اسلامی، تمایلات ذاتی بانوان را در مسیر صحیح هدایت کرد و به آنان زیبایی پوشیدهبودن و معراج مرد از دامن زنرا یادآور شد؟
* بانوان ایرانی در جدال میان سنت و مدرنیته
بسیاری از بانوان در جوامع اسلامی بالاخص کشور عزیزمان ایران با ابهامات و سؤالات فراوانی درباره حجاب مواجه هستند و در جدالمیان سنت و مدرنیته قرار دارند. البته وقتی تصاویر پر رنگ و لعابمراسم انتخاب دختر شایسته سال(!) باچند کلیک در فضای قابل مشاهده است، از دخترانی که بدون ارائه الگوی مناسبرها شدهاند، نباید انتظارزیادی داشت.
تجملگرایی، عملهای زیبایی وتب تند لاغری، هر روز بیشتر و بیشتر میشود و این سه نمیخواهند نه بانوی سنتی ایرانی را رها کنند و نه دختر روشنفکر امروزی در دانشگاه را.
رخنه بی حد و حرص تفکرات فمنیستی و جایزه وسوسهانگیز این مسابقات با لباسهای فاخر چشم هر بینندهای را خیره میکند. گابریلا ایسلر دختر شایسته امسال 250 هزار دلار به عنوان جایزه نفر اول دریافت کرده و آپارتمانی در شهر نیویورک نیز به مدت یک سال برای اقامت در اختیار وی گذاشته شده است! بله این جایزه بسیار وسوسهانگیز است و دخترانرا به این فکر وا میدارد که با جلوهگری و نادیدهگرفتن برخی محدودیتها، میتوانند دختر شایسته سال شوند!
* فمینیسم و هر آنچه که از بین برد
استاد شهید مرتضی مطهری با اشاره به آغاز نهضت فمینیسم مینویسد: «نهضتی که در اروپا برای احقاق حقوق پایمال شده زن صورت گرفت به دلیل آن که دیر به این فکر افتاده بودند، با دستپاچگی و عجله زیادی انجام گرفت. احساسات مهلت نداد که علم نظر خود را بگوید و راهنما قرار گیرد. از این رو تر و خشک با یکدیگر سوخت. این نهضت یک سلسله بدبختیهایی را از زن گرفت و حقوق زیادی به او داد و درهای بستهای را باز کرد اما در عوض، بدبختیها و بیچارگیهای دیگری برای خود زن و برای جامعه بشریت به وجود آورد».
ویل دورانت نیز در این زمینه میگوید: کسانی که ناخودآگاه برای تخریب بنیان خانواده توطئه کردند، کارخانهدارانی بودند که برای سود بیشتر، زنان را از خانهها بیرون کشیدند و نتیجه نهایی آن ایجاد بحران هویت در زنان شد.
* دختر شایسته سال یا عزادار مصیبت عاشورا؟
«فمینیسم» امروز گریبان زنان دنیا را گرفته است و در این بین بانوانعفیف ایرانی نیزبین آموزههای اسلامی و دنیای پر زرق و برق فمنیستی معلل مانده است. گاهی میخواهد شایستهترین دختر سال جهان باشد و با بهترین آرایشها و گرانترین عملهای زیبایی و پوشیدن برندهای مشهور در محفلی بدرخشد و گاه در ایام محرم در عزاداریها به یاد حضرت زینب(س) و صبر، عفت و کمال این بانوی بزرگوار،اشک ماتم از دیده میچکاند.
بانوی ایرانی در تقابل با سنت و مدرنیته معلل مانده و این وظیفه نهادها و سازمانهای فرهنگی و مذهبی کشور است که با ارائه برنامهها و ایدههای ناب و به روز و معرفی نمونههای باورپذیر، قابل اجرا و پرجاذبه زندگی اسلامیایرانی، این چالش را مرتفع کنند و یقین را با شک بسیاری از دختران و زنان ایرانی جایگزین نمایند.
به گزارش خبرنگار مهر، جعفر مهراد ۱۰ دانشگاه برتر کشور در حوزه علوم پایه را معرفی کرد و گفت: دانشگاه تهران رتبه اول علوم پایه را در اختیار دارد.
سرپرست ISC با اشاره به سایر رتبهها، اظهار داشت: رتبه دوم متعلق به دانشگاه تربیت مدرس است. دانشگاههای شهید بهشتی، فردوسی مشهد و اصفهان به ترتیب موفق به کسب رتبههای سوم تا پنجم شدهاند.
مهراد اظهار داشت: واحد علوم و تحقیقات تهران وابسته به دانشگاه آزاد اسلامی ایران تنها واحد این دانشگاه است که با تلاش استادان، پژوهشگران و دانشجویان تحصیلات تکمیلی با چاپ مقالههای علمی در نشریات معتبر فارسی موفق به کسب رتبه ششم در بین ۱۰ دانشگاه برتر کشور در حوزه علوم پایه شده است.
وی افزود: با تحلیل بیشتر دادهها در ISC در مورد بیش از یکصد نشریهٔ معتبر فارسی در یک دوره ۱۰ ساله از ۱۳۸۱-۱۳۹۱ مشخص میشود که دانشگاههای صنعتی شریف، شهید باهنر کرمان، سازمان انرژی اتمی ایران و دانشگاه تبریز به ترتیب رتبههای هفتم تا دهم را به خود اختصاص دادهاند.
رئیس مرکز منطقهای خاطرنشان کرد: پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC)، پایگاهی است که بر اساس معیارهای علم سنجی و توسعه علمی ایران سایر کشورهای اسلامی را رصد میکند. با سنجش و اندازه گیری پیشرفتهای علمی در دانشگاهها و مراکز علمی کشور، ISC به راحتی میتواند بر اساس تحلیلهای استنادی جایگاه طبیعی مولفههایی مانند دانشگاهها و مراکز پژوهشی، رشتههای موضوعی، نشریات علمی، دانشمندان و پژوهشگران و کشورها را ارزیابی و رتبه هر کدام را تعیین کند.
مهراد ادامه داد: با تحلیل استنادی، ISC شکافهای احتمالی را در توسعهٔ علمی دانشگاهها مشخص میکند و نگاشت علمی دانشگاهها و موسسات پژوهشی و فناوری هم اکنون از طریق ISC میسر است.
به گفته سرپرست ISC، نظر به اهداء و واگذاری ISC به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی به دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی کشور، اکنون این امکان وجود دارد که دانشگاهها خود رأسا در مورد استخراج دادهها اقدام کرده و در زمانهایی که مورد نظر است، جایگاه و رتبه خود را مشخص کنند.
وی تاکید کرد: با وجود این، ISC، بر اساس رسالت و مأموریتی که دارد، اخبار علمی را همچنان که پیش از این در دسترس عموم قرار داده، پیوسته اخبار مستندی را تولید و منتشر میکند.
چند سال پیش سردرگم شده بودم. احساس خستگی، ترس، تردید، اضطراب و شکست میکردم. در بنبست کاری گیر کرده بودم و از انتظارات جامعه به تنگ آمده بودم. نمیدانستم واقعاً باید با زندگیم چه کنم.
آنقدر برای خودم ارزش قائل بودم که بخواهم زندگیم را تغییر دهم اما نمیدانستم از کجا باید شروع کنم. روزها را با این امید میگذراندم که اوضاع تغییر کند--که بتوانم از زندگی که روحم دیگر تحمل آن را نداشت فرار کنم.
بدترین قسمت ماجرا اینجاست که من طوری زندگی میکردم که جامعه از من انتظار داشت. اینکه کار مطمئنی پیدا کنم و سخت کار کنم ، پلههای ترقی را بالا بروم.
نمیدانم شما چطور هستید اما درمورد من، این رفتارهای درست، همه لذت زندگی را برایم نابود کرد.
تصور کنید که در وجودی که راضیتان نمیکند، گیر افتاده باشید. وقت باارزشتان را به انجام کارهایی تلف کنید که واقعاً دوست ندارید. و از اینکه بخواهید این خاص بودنتان را اعلام کنید بترسید. آخرهفتهها خوش بگذرانید و از رسیدن هفته بعد واهمه داشته باشید. شاید لازم به تجسم کردنش نباشد؛ شاید زندگی شما هم دقیقاً شبیه به من باشد.
بعد انگار چیزی مثل یک چکش به سرم اصابت کرد. قبلاً هم شنیده بودم اما هیچوقت به آن دقیق نشده بودم. انگار صدایی از اعماق ذهنم خیلی واضح و بلند با من حرف میزد.
«خود واقعیات را کشف کن و همه جنبههای خاص بودنت را به دنیا نشان بده. اگر میخواهی یک زندگی غیرعادی داشته باشی این تنها راه توست.»
این توصیه را طوری دنبال کردم که انگار زندگیام به آن وابسته بود. و میتوانم بگویم که از آن به بعد زندگیام بسیار بهتر شده است.
به جرات میتوانم بگویم که عاقلانهترین جملهای که تابحال شنیدهام این بوده است:
اگر میخواهی یک زندگی فراعادت داشته باشی، لازم است که بدانی واقعاً که هستی و برای این منظور باید خود واقعیات را کشف کنی.
این ۶ سوال زندگی من را برای همیشه متحول کرد. با اجازه دادن به شما برای کشف خود واقعیتان به شما هم کمک میکند زندگیتان را تغییر دهید. برای این منظور باید بفهمید چرا به این دنیای بزرگ پا گذاشتهاید.
منظورمان خودی که دیگران میخواهند باشید نیست یا خودی که سعی میکنید برای گنجاندن در جامعه آن را تغییر دهید. درمورد خود واقعیتان حرف میزنیم--خودی که میخواهد خصوصیات خاص شما را به دنیا نشان دهد.
با پاسخ دادن به این سوالات علایق، تواناییها، ارزشها، امیال و انگیزههای خاص خودتان را پیدا میکنید.
شما یک هدف خاص دارید. پیدا کردن پاسخ به این سوالات به شما این امکان را میدهد خودتان را با این هدف هماهنگ کنید و جادوی واقعی را وارد زندگیتان کنید.
شناخت خود بالاترین دانشی است که میتوانید به دست آورید. چرا؟ زیرا توانایی شما برای برآوردن امیال خاص درونیتان، توانایی شما برای برآوردن قدرت خود را تعیین میکند و این درمقابل کیفیت زندگی شما را مشخص میکند.
سوالات زیر برای کمک به شناختن عمیق خودتان و پیدا کردن چیزی که واقعاً برایتان مهم است، طراحی شده است. همه ما یک توانایی غیرقابلپیشبینی داریم؛ این تمرینات برای کمک به شما برای پیدا کردن این تواناییها در خودتان طراحی شدهاند.
۱. چه چیزی است که من در زندگی واقعاً دوست دارم؟
هر چیزی را که درمورد این جهان و آدمهایی که در زندگیتان هستند دوست دارید را لیست کنید. درمورد هر فعالیتی که شما را به هیجان میآورد و سرزندهترتان میکند فکر کنید. این میتواند هر چیزی باشد: موسیقی، ورزش، آشپزی، تدریس، یادگیری، تماشای فیلم و … در عشق شما به این چیزها شوری عمیق نهفته است.
۲. تا اینجا در زندگی چه دستاورهایی داشتهام؟
تمام لحظاتی که به آن افتخار میکنید و همچنین وقتهایی که به موفقیت رسیدهاید را لیست کنید. برای به دست آوردن این موفقیتها، ممکن است بعضی تواناییهای اصلیتان را استفاده کرده باشید. ببینید میتوانید بفهمید که دلیل موفقیتتان چه بوده است؟ همچنین، هر فعالیت، سرگرمی یا چیز دیگری که به سادگی انجام میدهید را هم لیست کنید. در این فعالیتها بالاترین تواناییهای شما نهفته است.
۳. اگر میدانستم کسی قضاوتم نمیکند، چه میکردم؟
هر کاری که اگر نمیترسیدید انجام میدادید، حتی وحشیترین رویاهایتان را لیست کنید. این به شما کمک میکند ارزشهای عالی خود را کشف کنید.
۴. اگر زندگیام مطلقاً هیچ محدودیتی نداشت و میتوانستم هر چه که میخواهم داشته باشم یا هر کاری که میخواهم انجام دهم، چه چیزی را انتخاب میکردم یا چه کاری را انجام میدادم؟
سبکزندگی ایدآل خود را توصیف کنید. بنویسید اگر میدانستید که قطعاً موفق میشوید چه میکردید، چه نوع فردی میشدید، چقدر پول درمیآوردید و کجا زندگی میکردید.
این سوال به شما این امکان را میدهد که بفهمید اگر هیچ محدودیتی نداشته باشید، چه نوع انسانی دوست دارید باشید. با منطبق کردن خودتان با این سبک زندگی میتوانید به سمت زندگی گام بردارید که واقعاً دوست دارید داشته باشید.
۵. اگر صد میلیارد تومان پول داشته باشم چه میکردم؟
لیستی از همه کارهایی که دوست دارید با داشتن این همه پول انجام دهید، تهیه کنید. خوب، شاید به سفر دور دنیا بروید، یکی دو خانه بزرگ بخرید و کمی هم پول به خانوادهتان بدهید. با وقتتان چه میکنید؟
این سوال به شما کمک میکند بتوانید بدون محدودیت فکر کنید. وقتی بتوانیم محدودیتها و موانع را برداریم، میتوانیم کاری که واقعاً دوست داریم انجام دهیم را کشف کنیم.
۶. چه کسی را بیشتر از همه در جهان تحسین میکنم؟
لیستی از کسانی که از آنها الهام میگیرید و خصوصیاتی در آدمها که تحسین میکنید، تهیه کنید. به این فکر کنید که واقعاً چه چیزی در این دنیا به شما الهام میبخشد. چیزی که در دیگران تحسین میکنید درواقع خصوصیتی در خودتان است. باید بدانید که به این دلیل کسی را تحسین میکنید که شبیه به خودتان است.
وقت گذاشتن برای پاسخ دادن به این سوالات زندگیتان را تغییر میدهد. هر چه بیشتر تواناییها، ارزشها، علایق، امیال و انگیزههای خودتان را کشف کنید، زندگیتان شادتر خواهد شد.
میتوانید درس بخوانید و دکتر، مهندس، وکیل، معلم یا هر چیز دیگری شوید اما اگر دانش شناخت کامل خودتان را به دست نیاورید، زندگی هیچوقت پرمعنا و مفهوم نخواهد شد.
حالا شاید بفهمید که چرا انیشتین میگوید، اطلاعات دانش نیست.
باارزشترین دانشی که میتوانید به دست آورید، درون خودتان است.
فروید، "پدر" علم روانکاوی، بر این باور است که برقراری رابطه جنـسی در انسان از دو خـواستگاه متفاوت نشات می گیرد. رویـکرد اولـیه غـریزی یـا فیزیـولوژیـک اسـت و دیـگری پـی آمد مـاهیـت نفسانی-عـاطفی انسـان ـاست. با در نظر گرفتن دیـدگاه فیـزیولوژیک، رابطه ی جنسی در نتیجه رشـد ویژگی های ابتدایی جنسی در افراد ایجاد می شود. به عبارت دیگر انسان ها زمانی که از نظر جسمی به رشد کافی میرسند، آمـادگی بـرقرای ارتبـاط جنسی را پیدا می کنند. (این دوران که بلوغ نام دارد، در خانم ها در سن 18 سالگی و در آقایون در سن 21 سالگی به آخرین مرحله ی خود می رسد.)
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم. صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلیها را نجات دهید!
کتاب ریشهها را به حق باید اثر جاودانهای در ادبیات معاصر آمریکا دانست که رنجهای مردان و زنانی را به تصویر میکشد که بیهیچ گناهی و تنها بهخاطر رنگ پوستشان سختترین عقوبتها را متحمل شدند. در این گزارش ویژه به موضوع بردهداری که لکه ننگی همیشگی بر تاریخ آمریکاست و معرفی کتاب ریشه ها می پردازیم.
تاریخ سیاهپوستان در آمریکا تاریخی پرفراز و نشیب اما غمبار است. تقریبا رگ و ریشه هر سیاهپوستی در سرزمین آمریکا به قاره آفریقا برمیگردد و هریک از آنها در واقع بازمانده یکی از بردههایی است که سالهای دور پیش از این در شرایطی غیرانسانی، سالم به آمریکا منتقل شده و به بردگی گرفته شده است.
اگرچه اکنون رئیسجمهور ایالات متحده نیز یک سیاهپوست است اما تبعیضهای جدی علیه سیاهان حتی همین امروز نیز در آمریکا ادامه دارد. در واقع شخص باراک اوباما و الیت سیاهپوست موجود در ایالات متحده جامعه سیاهپوستان آمریکایی را نمایندگی نمیکنند. آنها تنها نماینده بخش مرفه و اندکی از سیاهان آمریکا هستند که سرانجام فرصت یافتند در سیاست دخیل شوند.
بنابر آنچه «شبکه حقوق بشر ایالات متحده» اعلام کرده است، تبعیض در تمام ابعاد زندگی آمریکاییها و علیه تمامی رنگینپوستان در این کشور وجود دارد. این تبعیض بالاخص در خصوص آمریکاییهای آفریقاییتبار، اسپانیولیتبار و مسلمان کاملا شایع است. این تبعیضها بهحدی گسترده بود که حتی کشاورزان سیاهپوست تا دهه 1990 میلادی از دریافت برخی وامهایی که سفیدپوستان بهراحتی دریافت میکردند محروم بودند.
موسسه مشهور «پیو» که به نظرسنجیهای علمی شهرت دارد در ماه مه سال جاری میلادی ابراز داشت که 88 درصد از آمریکاییها معتقدند که علیه سیاهپوستان این کشور تبعیض وجود دارد؛ بخشی این تبعیض را بسیار و بخشی متوسط میدانستند. در این میان حتی 57 درصد از سفیدپوستان آمریکایی نیز بر این باور بودند که علیه سیاهان تبعیض روا داشته میشود.
موسسه نظرسنجی گالوپ نیز در سال 2008، همان سالی که باراک اوباما در آن به ریاستجمهوری ایالات متحده برگزیده شد خبر داد که 78 درصد از جامعه سیاهپوستان آمریکا معتقد است که مورد تبعیض قرار میگیرد. این در حالی است که در سال 2010، قریب به 12.6 درصد از آمریکاییها معادل حدود 39 میلیون نفر از جمعیت این کشور را سیاهپوستان تشکیل میدادند.
نرخ بیماری، محرومیت از دورههای آموزشی، بیماریهای مرگبار، مفاسد اجتماعی و ... در بین سیاهپوستان آمریکا بیشتر از سفیدهاست و درصد زندانیان سیاهپوست هم از درصد زندانیان سفیدپوست بیشتر است.
مجموعه شواهد فوق که بهعنوان مقدمه مورد اشاره واقع شدند، بیانگر آن هستند که تبعیض علیه قومیتها در ایالات متحده و بالاخص اقلیت آمریکاییهای آفریقاییتبار امری مبرهن است که حتی قاطبه مردم این کشور نیز بدان باور دارند.
در این گزارش، مخاطبان محترم ضمن آشنایی با بخشی از تاریخ رنجهای سیاهپوستان در ایالات متحده، با یک کتاب ارزشمند در این زمینه نیز آشنا میشوند که خوشبختانه مدتهاست به زبان فارسی هم ترجمه شده است.
تردیدی نیست آنچه در اینجا گفته میشود تنها بخش کوچکی از آن چیزی است که محققین میتوانند با مداقه در تاریخ کشوری که خود را یگانه ابرقدرت جهان میخواند، از رنجهای جامعه سیاهان آمریکا بهدست آورند.
* بردهداری، لکه ننگی همیشگی بر تاریخ آمریکا بردهداری در آمریکا از سال 1619 شروع شد، وقتی که گروهی 20 نفره از بردههای آفریقایی به «جیمزتاون» در ویرجینیا منتقل شدند. این بردهها قرار بود در تولید محصولات سودآوری نظیر تنباکو فعالیت کنند. پایههای اقتصاد نوین آمریکا در قرون 17 و 18 میلادی با کمک بردههایی گذاشته شد که از آفریقا و با شرایطی کاملا غیرانسانی به ایالات متحده آورده میشدند. بسیاری از این بردهها در همان کشتیهایی که با آنها به آمریکا آورده شدند جان میباختند.
جیمزتاون
در حالی که تعداد بردههایی که به جیمزتاون آورده شده بودند تنها 20 نفر بود، اما این آمار چنان افزایش یافت که تنها در قرن هجدهم میلادی بین 6 تا 7 میلیون برده از آفریقا پای به ایالات متحده گذاشتند.
گرده بردهها هرگز با شلاق بیگانه نبود
در قرون 17 و 18 میلادی، بردههای سیاهپوست بیشتر در مزارع تنباکو، برنج و ... در ساحل جنوبی آمریکا مشغول به کار بودند. پس از انقلاب آمریکا در سالهای 1775 تا 1783، بسیاری از مهاجرین شمال آمریکا که اقتصاد آن بهره چندانی از بردهها نمیبرد تلاش کردند تا بیان کنند که ظلمی که به بردهها میشود ناشی از ظلمی است که بریتانیاییها علیه آمریکاییها روا داشتهاند و در واقع بردهداری آورده بریتانیای استعمارگر است. از همینجاست که مبارزه شمالیها با بردهداری شکل میگیرد.
با این حال، وقتی جنگهای استقلال در آمریکا به پایان رسید، قانون اساسی مصوب از حق مالکیت برده حمایت کرد و هر برده را از نظر قوانین مالیاتی معادل سهپنجم یک سفیدپوست محاسبه کرد.
نمونهای از غل و زنجیر مخصوص بردهها
در قرن هجدهم میلادی و در شرایطی که زمینهای کشت تنباکو حاصلخیزی خود را از دست داده بودند، جنوب آمریکا با بحران اقتصادی مواجه شد. در همین دوران، انقلاب صنعتی در بریتانیا باعث شد صنایع نساجی مکانیزه شوند و تقاضای فراوانی بر پنبه تولیدی در آمریکا ایجاد شود. در آن زمان به جهت سختی جداسازی پنبه خام از دانهها که باید با دست انجام میشد، تولید پنبه در مناطق جنوبی آمریکا در سطح محدودی رواج داشت.
در سال 1793، یک معلم آمریکایی به نام «الی ویتنی» دستگاه پنبهپاککن را اختراع کرد و ظرف چند سال تولیدات گسترده تنباکو در سرزمینهای جنوبی به تولیدات پنبه مبدل شد و روند بردهداری را در مناطق جنوبی آمریکا توسعه داد چرا که تولید پنبه سخت نیازمند کار یدی بود.
نمونهای از اختراع پنبهپاککن
اینکه سرمایهداران شمال آمریکا استفاده چندانی از برده در کسب و کار خود نمیکردند اصلا بدان معنی نبود که دست آنها به بردهداری آلوده نبود. بسیاری از این سرمایهداران با تجارت برده در مناطق جنوبی ثروتمند شدند. بین سالهای 1774 تا 1804 بردهداری در ایالتهای شمالی لغو شده بود اما همچنان در مناطق جنوبی به مثابه نهادی قدرتمند بود.
در حالی که کنگره آمریکا در سال 1808، خرید و فروش برده را ممنوع کرد اما ظرف پنجاه سال تعداد بردهها در آمریکا به 3 برابر افزایش یافت و در سال 1860، در آستانه جنگهای شمال و جنوب، به 4 میلیون نفر رسید. بیش از نیمی از این بردگان در مزارع پنبه جنوب زندگی میکردند.
سرانجام نظام بردهداری در آمریکا در جریان جنگهای داخلی شمال و جنوب در سالهای 1861 تا 1865 و در حالی که «آبراهام لینکلن» جمهوریخواه ریاستجمهوری آمریکا را برعهده داشت، با شکست جنوبیها نظام بردهداری در آمریکا ملغی شد؛ هرچند که محرومیت سیاهپوستان آمریکایی تا همین امروز هم ادامه دارد.
آبراهام لینکلن
* فرزندان بردهها آمریکا از جمله کشورهایی بود که برای حدود یک و نیم قرن زاد و ولد بردهها را مدیریت کرد تا نسلهای جدید برده بهوجود آورد و وابستگی خود را به واردات برده از آفریقا کاهش دهد.
اینجاست که یکی از دردناکترین واقعیات در خصوص بردههای آمریکایی نمود پیدا میکرد. زنان برده در دوران بارداری مجبور بودند به سختی کار کنند و حتی در هفته آخر بارداری نیز مجبور بودند بهاندازه سهچهارم زنان غیرباردار به کار در مزارع مشغول باشند.
این زنان فقط سه تا چهار ماه اجازه داشتند فرزندان خود را شیر دهند. نیمی از کودکان سیاهپوستی که در بین بردهها به دنیا میآمدند جان خود را از دست میدادند.
کودکان بردهها عموما هم از وزن کمتری نسبت به همسالان سفیدپوست خود برخوردار بودند و هم قدشان کوتاهتر بود. در سن 17 سالگی، قد متوسط یک مرد برده از 96 درصد مردان امروز آمریکا کوتاهتر بود؛ در خصوص زنان این آمار 80 درصد است.
بردههایی که در مزارع شکر کار میکردند در حدود 4000 ساعت در سال بهکار مشغول بودند. بردههایی که در مزارع پنبه مشغول بودند قدری وضعشان بهتر بود و در حدود 3000 ساعت در سال کار میکردند.
آمریکایی که امروز میشناسید و خود را بزرگترین حامی حقوق بشر معرفی میکند، بر چنین ریشههایی استوار است. اقتصاد امروز آمریکا و تمام شئون قدرت این کشور بر شانه بردههایی بنا نهاده شد که امروز کسی حتی نامی از آنها نمیبرد و نوادگانشان نیز همچنان از تبعیض رنج میبرند.
* «الکس هیلی»، نویسنده تحسینبرانگیز رنجنامه سیاهان آمریکا «الکساندر موری پالمر هیلی» (Alexander Murray Palmer Haley) یا «الکس هیلی»، متولد 11 اوت 1921 و متوفی به تاریخ 10 فوریه 1992، نویسندهای آمریکایی بود که یکی از جالبترین و جذابترین آثار مکتوب را در راستای تبیین رنجهای سیاهپوستان ایالات متحده به رشته تحریر درآورد.
هیلی در دوران جوانی
وی بیش از هرچیز بهخاطر نوشتن دو اثر مشهور شد: کتابی بهنام :ریشهها: حماسه یک خانواده آمریکایی» که در این گزارش معرفی خواهد شد و کتاب «زندگینامه مالکوم ایکس».
«ایثاکا»، شهری در ایالت نیویورک محل تولید الک سهیلی بود. پدر الکس، سیمون نام داشت و استاد کشاورزی در دانشگاه A&M آلاباما بود. الکس همواره از پدر خود با افتخار یاد میکرد چرا که سیمون هیلی توانسته بود بر موانع بسیاری که نژادپرستی آمریکایی در پیش راهش گذاشته بود، غلبه کند.
خانهای که الکس هیلی کودکیش را در آن سپری کرد
در دوران جوانی، سیمون هیلی به این نتیجه رسید که پسرش برای آموختن دیسیپلین زندگی نیازمند خدمت در ارتش است و وی را در 20 سالگی به عضویت گارد ساحلی آمریکا درآورد.
با آنکه آن زمان رسیدن به درجات بالا در گارد ساحلی برای آمریکاییهای آفریقاییتبار وی توانست در گارد ساحلی پیشرفت خوبی بکند و در همین دوران بود که وی هنر خود را در نگارش داستان تقویت کرد. وی حتی برای برخی از همقطارانش نامه مینوشت و در نبرد علیه ژاپنیها هم مشارکت داشت. خودش بر این باور بود که بزرگترین دشمن او همقطارانش نه ژاپنیها بلکه کسالت و ملالی است که ماموریتهای طولانی بهوجود میآورند.
هیلی در سال 1949 و پس از جنگ دوم جهانی رسما کار خود را به عنوان یک روزنامهنگار آغاز کرد اما در قالب یک افسر گارد ساحلی و تا زمانی که در سال 1959 بازنشسته شد، تقریبا در همین وضعیت قرار داشت.
وی اولین روزنامهنگار ارشد در گارد ساحلی آمریکا بود و این جایگاه اساسا بهخاطر او و توانی که در ادبیات از خود نشان داده بود ایجاد شد. وی موفق جوایز متعددی را نیز در دوران خدمت در گارد ساحلی دریافت کند.
الکس هیلی در میانسالی
پس از بازنشستگی دوران نویسندگی هیلی آغاز میشود و وی اولین کار بزرگ خود را در خصوص زندگینامه مالکوم ایکس آغاز میکند. این کتاب بهعنوان اولین کتاب هیلی در سال 1965 منتشر شد.
در این کتاب زندگینامه مالکوم ایکس از زمانی که یک خلافکار بود تا زمانی که به اسلام گروید و به سخنگوی «ملت اسلام» بدل شد، به تصویر کشیده است. کتاب مزبور بر اساس 50 مصاحبهای نگاشته شد که هیلی بین سالهای 1963 تا 1965 یعنی تا زمان ترور مالکوم ایکس با وی انجام داده بود.
وی در سال 1973 یک فیلمنامه به رشته تحریر درآورد که Super Fly T.N.T نام داشت اما مهمترین اثر او که نامش را جاودانه کرد، همان کتاب ریشهها بود که در سال 1976 منتشر شد.
مدفن الکس هیلی در نزدیکی منزل کودکیهایش
* ریشهها، اثری جاودانه کتاب ریشهها را به حق باید اثر جاودانهای در ادبیات معاصر آمریکا دانست که رنجهای مردان و زنانی را به تصویر میکشد که بیهیچ گناهی و تنها بهخاطر رنگ پوستشان سختترین عقوبتها را متحمل شدند.
کتاب ریشهها، سرگذشت اجداد الکس هیلی است که از شخصی بهنام «کوتا کینته» آغاز میشود. کونتا کینته در قرن هجدهم بهعنوان یک برده به زور به ایالات متحده برده میشود. کتاب سرنوشت وی و نسلهای بعد او تا الکس هیلی را به تصویر میکشد.
کتاب هیلی که در 120 فصل به رشته تحریر درآمد، در آمریکا با مقاومتهایی مواجه شد و نویسندهای بهنام «هارولد کورلاندر» وی را به «سرقت ادبی» متهم کرد. بر این اساس حتی کار هیلی به دادگاه هم کشیده شد و وی در دادگاه پذیرفت که بخشی از کتابش را از کتاب «آفریقایی»، نوشته کورلاندر گرتهبرداری کرده است.
با این حال کتاب ریشهها در آمریکا با استقبال زیادی روبهرو شد و در ردیف کتابهای پرفروش قرار گرفت. کتاب هیلی به زبانهای دیگر نیز ترجمه شد. در ایران نیز متن ترجمه شده کتاب در سال 1356 منتشر شد و بارها تجدید چاپ گردید. مترجم این اثر، «آقای علیرضا فرهمند» بوده است. وی به تصریح خود، پیش از انتشار کتاب با الکس هیلی که روزنامهنگاری موفق و صاحب یک کتابفروشی بوده دیدار نیز کرده است.
در سال 1977، سریالی نیز در آمریکا بر اساس رمان ریشهها ساخته شد که برای اولین بار از شبکه «ایبیسی» روی آنتن رفت. «لوار بورتون» در این سریا نقش کونتا کینته را بازی میکرد.
سریال مزبور در بخشهای مختلف خود توسط 4 کارگردان مختلف به نامهای «ماروین چامسکی»، «جان ارمان»، «دیوید گرینی» و «گیلبرن موسز» کارگردانی شد. بخشهای مختلف این سریال را از 28 تا 36 میلیون خانوار آمریکایی مشاهده کردند.
سریال فوقالذکر نامزد دریافت 37 جایزه از جایزههای موسوم به «امی» شد و توانست 9 جایزه را بهدست آورد. به این ترتیب، نهتنها کتاب الکس هیلی بلکه سریالی که بر اساس آن ساخته شد نیز در بین مردم آمریکا پرمخاطب بود. نکته جالب در خصوص این کتاب آن است که هیلی آن را به سرزمین خود، ایالات متحده آمریکا هدیه کرده است، «چرا که داستانهای مشابه با داستان ریشهها در آن بسیار اتفاق افتاده است.»
* نگاهی به داستان ریشهها بر اساس آنچه در پیشگفتار فارسی کتاب آمده است، داستان در دهکدهای بهنام «ژوفوره» در گامبیا آغاز میشود. گامبیا از کشورهای آفریقای غربی است. غرب آفریقا طبعا بیش از شرق آن میتوانست برای بردهداران جذاب باشد چرا که برای انتقال بردهها از غرب آفریقا به ایالات متحده، نیازی به عبور از کانال سوئز یا دماغه امید نیک نبود.
داستان دقیقا این تم را دنبال میکند که سیاهانی که امروز در آمریکا بوده و برخی از آنها زندگی فلاکتباری دارند، از کجا آمدهاند و چگونه به سرنوشت فعلی دچار گشتهاند؟
نقطه آغازین داستان تولد کونتا کینته و مراسم نامگذاری اوست. در همین مراسم نامگذاری، الکس هیلی استادانه فرهنگ و تمدن قومیتی را که از آن برخاسته است به رخ مخاطب آمریکایی میکشد. پدر کونتا کینته یک مسلمان است و ارزشهای والای اسلامی در نامگذاری کودک بهخوبی به تصویر کشیده میشود.
کونتا در محیط زیبای آفریقا بزرگ میشود و پدرش به او آزادی عمل کامل میدهد، او فقط حق ندارد به یک چیز دست بزند، «جانماز پدر که برایش مقدس است.» تربیتی که پدر برای کونتا در نظر گرفته، مملو از صداقت و ادب است. دروغگویی در این تربیت جایی ندارد، همینطور بیاحترامی به بزرگتر.
اینها که هیلی به تصویر کشیده، همه همان ارزشهای شناخته شده اسلامی هستند. بنابراین هیلی با دقت این انگاره را باطل کرده که اقوام آفریقایی اقوامی نامتمدن و وحشی بودهاند؛ انگاره غالب سفیدپوستها در خصوص آنها!
در تربیت کونتا کینته، گذراندن سه مرحله وجود دارد: اول آموختن شبانی، دوم، آموختن قرآن کریم و سوم، آموختن مردی و مردانگی. علیرغم فیلمهای آمریکایی که سیاهان را آدمخوار نشان میدهند، الکس هیلی در کتاب خود انسان سیاهپوست را کسی معرفی میکند که قرآن و حدیث آموخته و به رشادت و مردانگی باور دارد.
تا فصل سیوسوم، کتاب به تشریح زندگی آفریقاییها اختصاص دارد و هنرمندانه انگارههای غالب غربی را در خصوص مردم آفریقا میشکند؛ هرچند که به خرافات موجود در بین آنها نیز منصفانه اشاره میکند.
در تمام این دوران، کونتا کینته تنها یک نگرانی دارد: «سفیدپوستان»! آنها به زور اسلحه گرم مقاومت سیاهان را میشکنند و آنها را به بردگی میبرند. سفیدپوستان فقط منابع طبیعی آفریقا را تاراج نمیکردند، بلکه شقاوت سیریناپذیر آنها انسانهای سیاهپوست را نیز به یغما میبرد.
کونتا کینته هم بالاخره در یک روز بهاری و در حالی که میرود تا برای ساختن طبلی برای برادرش چوب بیاورد، گرفتار سفیدپوستان میشود و زندگی شیرین جوانیش به پایان میرسد. تا خود را بازمییابد، در یک کشتی متعفن در حال حرکت به سوی سرزمین یانکیهاست. تمام بدنش از کتک درد میکند اما از همه جا بیشتر، جای آهن گداختهای درد میکند که بر سینهاش گذاشته بودند.
او در تمام راه تنها به این فکر میکند که چرا سفیدپوستها تا این حد درندهخو هستند؟ از نظر او انگار سفیدپوستان «خدا ندارند»، چرا که به هیچچیز احترام نمیگذارند، حتی به حیثیت زنان سیاهپوست.
نمونهای از چیدمان بردهها در کشتی
در کتاب، تصاویر بسیار دردناکی از کشتی منتقلکننده بردگان به آمریکا ارائه شده است. وی سرانجام به اربابی فروخته میشود و چهار بار تلاش او برای فرار را سفیدپوستان و سگهایشان ناکام میگذارند.بار چهارم سفیدپوستان بهخاطر فرار پای او را قطع میکنند.
شاید نقل داستان تا همینجا کافی باشد. به علاقمندان تاریخ و فرهنگ مطالعه این کتاب توصیه میشود. این کتاب نمونهای از رنجهای بیحد و حصر سیاهپوستان آمریکا را به تصویر کشیده و آمریکا همان کشوری است که همچنان خود را برتر و استثنایی میداند و دم از حقوق بشر میزند.
آنچه یانکیها با سیاهان کردند نشان میدهد که «بشر» و حقوق او در ریشههای فرهنگی آنها چه معنایی دارد؟
شاعر این اثر که به مناسبت روز ۱۳ آبان تهیه شده است، «محمدمهدی سیار» و خواننده و آهنگساز حامد زمانی است و تنظیم آن را «امید رهبران» و میکس و مستر را «رضا پوررضوی» انجام داده است.
همچنین اثر دیگری در همین موضوع با عنوان «پایان شیطان» با صدای دکتر اسفندیار قره باغی از سوی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تولید شده است که در روز یکشنبه در شهر تبریز رونمایی میشود.
عمر بن عبدالعزیز آل شیخ، فرزند مفتی اعظم عربستان، جشن ازدواج خود را در روز عاشورای حسینی برگزار کرد. بسیاری از مفتی های وهابی در این مراسم حضور یافتند.
به گزارش مشرق به نقل از افکارنیوز، در شرایطی که مفتی های وهابی، در توجیه شراب خواری دولتمردان سعودی و بوسیدن دست و گونه زنان غربی در ملاقات های رسمی و غیر رسمی، رعایت اصول معاشرت و احترام گذاشتن به فرهنگ و عقاید غربی ها را بهانه می کنند، مفتی اعظم عربستان در سالروز شهادت سیدالشهدا (ع) و سوگواری شیعیان در عزای فرزند پیامبر (ص) برای پسرش جشن سالگرد ازدواج گرفت و همکیشانش را به جشن و پایکوبی فراخواند.
عمر، پسر کوچک این شیخ عاشورای سال پیش ازدواج کرد و امسال هم جشن سالگرد گرفت. این مراسم در باشگاه سفارتخانه های ریاض برگزار شد.
داماد در کنارفرزندانسلطان بن عبدالعزیز، عبدالله، نایف، نواف و منصور
* عبد العزیز بن عبد الله بن محمد بن عبد اللطیف آل الشیخ، از نوادگان عبدالوهاب، موسس فرقه وهابیت است و از سوی شاه عربستان به مقام مفتی عام و اعظم وهابیون عربستان سعودی و رئیس هیات کبار علما عربستان منصوب شده است
او سردسته صادرکنندگان فتواهای عجیب و مشکوک مفتی های وهابی است و ممانعت از هر نوع حرکت و تفکر مضر برای رژیم صهیونیستی، ویژگی اساسی تمام فتواهای او است.
عبد العزیز بن عبد الله، نه تنها قیام امام حسین (علیه السلام) علیه یزید را حرام می داند، بلکه برپایی تظاهرات و یا انتقاد از حاکمان فعلی سعود را نیز حرام و بدعت در دین دانسته است.
او پس از احساس خطر از بیداری جوانان عربستانی، فتوا داد که تظاهرات در زمان پیامبر وجود نداشته و بدعت است. اگر هم سیاستمداران، فاسد باشند، این خداست که حق دارد از آنها بازخواست کند و اگر صلاح بداند حکومت را از آنها می گی
این شیخ سال پیش فتوا داد که همه کلیساهای عربستان باید ویران شوند و امسال نیز، دستور داد تمام مجسمه ها و تزئینات میادین شهرها نابود شوند.
او کمک به حزب الله لبنان و دعا برای آنان را حرام می داند، اما دشنام و ناسزا به دولت سوریه را واجب کرده است.
برخی فتواهای دیگر عبد العزیز بن عبد الله بن محمد:
* جشن ملی عربستان حلال، جشن و تبریک میلاد پیامبر حرام.
* راهپیمایی برای دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان توهین نشریات و شخصیت های غربی به پیامبر، حرام!
* شعار علیه آمریکا حرام، حمله به شیعیان واجب.
* راهپیمایی برای حمایت از مردم غزه و فلسطین حرام.
* فروش لباس زیر زنانه توسط زنان حرام.
* سجده فوتبالیستها بعد از گل زدن مکروه.
* وی در مصاحبه با روزنامه سعودی المدینه گفت: جشن گرفتن برای میلاد پیامبر بدعتی بی اساس است.
من هیچ سابقه ای درباره جشن گرفتن برای تولد در سنت رسول خدا ، شیوه خلفای راشدین و ائمه هدایت نمی شناسم و برهمین اساس جشن میلاد پیامبر حرام است.
* او همچنین در برنامه زنده ای که از ماهواره المجد عربستان پخش می شد در پاسخ سوالی در رابطه با یزید و قیام امام حسین علیه السلام این چنین پاسخ داد:
«زمان پرداختن به این امور گذشته و سپری شده است . آنها گروهى بودند که درگذشتند، هر کار نیک و بدی کردند براى خود کردند و شما هم هر چه کردید براى خود خواهید کرد و مسئول کار آنها نخواهید بود.
بیعت یزید بن معاویه، بیعتی شرعی است که در زمان پدرش معاویه از مردم گرفته شد و مردم هم بیعت کرده و به این بیعت گردن نهادند. امّا هنگامی که معاویه از دنیا رفت حسن و حسین بن علی (علیهماالسلام) و ابن زبیر از بیعت با او خودداری کردند و به خطا رفتند!
چون بیعت با یزید بیعتی شرعی بود و این بیعت در زمان زندگی پدرش معاویه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولی خداوند در آنچه مقدر می فرماید حکیم و علیم است، آن امتها هم بنا به تقدیر خداوند در گذشتند و از دنیا رفتند.
شما را به خدا قسم! من دوست ندارم این مطالب را از من نقل کنید. اینها مسائلی است که گذشته است. تاریخ هم در باره این مطالب به شکلهای مختلف حکایت نموده است. ولی به هر شکل این قضایا گذشته و تمام شده ... یزید و حسین (علیه السلام) بیش از هزار و اندی سال است که از دنیا رفتهاند ...
ولی به عقیده من بیعت یزید بن معاویه بیعتی شرعی بوده! و حسین (علیه السلام) را نصیحت کردند که از مدینه به طرف عراق نرود، او را نصیحت کردند که بیعت کند ولی او نپذیرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسیاری از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گقتند که: رفتن به عراق به مصلحت او نیست. ولی حسین (علیه السلام) این نصیحتها را نپذیرفت... و خدا هم هر آنچه مقدر فرموده بود انجام شدو...
ولی با این وجود ما برای حسین (علیه السلام) از خداوند درخواست رضایت کرده و برای او عفو و بخشش را خواستاریم. و مقدرات الهی حکمتهایی دارد که ما از آن آگاه نیستیم ...
اصلاً فائده نقل این مطالب چیست؟ حسین (علیه السلام) هر اشتباهی کرده برای خود کرده...
عقیده اهل سنت و جماعت این است که واجب است تا به فرامین کسی که مورد بیعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شدهاند گوش فرا داده شده و از او پیروی شود.
قیام و سرکشی علیه او نیز حرام است و از همینرو خروج و قیام حسین (علیه السلام) علیه یزید حرام بود.
* پس از خشم مسلمانان جهان از انتشار فیلم موهن به ساحت پیامبر اسلام (ص)، این مفتی وهابی تصریح کرد: انتشار فیلم توهین آمیز علیه پیامبر اسلام (ص) به ایشان و دین اسلام ضرری نمی رساند. تنها کسانی که در تظاهرات مسلمانان در برخی کشورهای اسلامی متضرر شدند، سفارتخانه های آمریکا و برخی هم پیمانان آن بوده اند.
* فروش لباس زیر زنانه توسط زنان حرام!
آل شیخ در مخالفت با نظر وزارت کار عربستان اعتراض خود را با کارکردن زنان در فروشگاه های لباسهای مخصوص زنان (لباس زیر) ابراز داشت.
وی در توجیه این فتوای عجیب گفته است : زنان امانتی در گردن ما هستند و به همین سبب ایشان را در غیرکارهای که مختص ایشان هست به کار نخواهیم گرفت
* پرداخت «فطریه نقدی» حرام!
آل الشیخ که معتقد است، قیام عاشورا هزار سال پیش سپری شده و گذشته و نباید امروز مطرح شود، در سایر موضوعات، فقط به هزار سال پیش استناد می کند و معتقد است همه امور عصر حاضر نیز باید بر اساس هزار سال پیش انجام شود.
او فتوا داده که پرداخت فطریه به صورت نقدی جایز نیست و مردم باید مثل زمان صدر اسلام، خرما و جو فطریه بدهند.
وی در این باره گفت: احادیث و روایات موجود از حضرت محمد مصطفی(ص) نشان می دهد که ایشان به ما دستور داده فطریه خود را از خوراک و طعامی مانند برنج، کشمش و غیره پرداخت کنیم. بنابراین می بینیم که در زمان پیامبر (ص) نیز هیچ گاه فطریه به صورت نقدی پرداخت نمی شد از همین رو می توان گفت که پرداخت نقدی فطریه مخالفت با سنت رسول الله (ص) است و بدعت به شمار می رود. هر فرد مسلمانی باید از شریعت خداوند متعال پیروی کند و مخالفت با آن بدعت به حساب می آید.
هرچند در مسائل دیپلماتیک، وظیفه حفاظت از اماکن کشور میهمان به عهده کشور پذیرنده است نه نیروهای شخصی کشور میهمان اما اين فيلم، محافظان سفارت ایران را عدهای سپاهی متعصب نشان میدهد که به دلیل سرسختیشان باید از آنها ترسید.
گروه جنگ نرم مشرق- قسمت اول فیلم «قرمز» ساخته رابرت شوئنتک در سال 2010، بر پایه داستانی کمدی و گرافیکی ساخته شده بود، نه تنها حرف خاصی برای گفتن نداشت بلکه برای سرگرم شدن هم کار زیادی از دستش بر نمیآمد. با این حال رابرت پاریسوت که کارگردانی ضعیف است (9 سال از آخرین کار تئاتری و 14 سال از ساخت فیلم Galaxy Quest توسط او میگذرد) دست به ساخت شماره دوم این فیلم در سال 2013 زده و نسخهای دست چندم از کارهای جیمز باند را البته بدون هیچ یک از کارهای حرفهای فیلمهای باند رقم زده است.
رابرت پاریسوت
گذشته از اشکلات فراوانی که از نظر تکنیکی و ظاهری در ساخت فیلم مشهود است ، آنچه مورد تاکید قرار می گیرد، توهین و تمسخر این فیلم نسبت به سپاه، ایران و سفارت ایران در انگلیس است.
داستان فیلم، بازیگران قرمز 1 که بازنشسته هستند را دوباره دور هم جمع میکند که در صدر آنان فرانک موسس (بوروس ویلیس) است. فرانک که همراه با دوست دخترش زندگی میکند درگیر قصهای میشوند که در آن به دنبال جلوگیری از انفجار یک بمب هستهای خاص هستند. این بمب توسط یک دانشمند دیوانه که نقش آن را آنتنونی هاپکینز بازی میکند و قصد منفجر کردن آن را دارد ساخته شده است. گروه فرانک موسس (بوروس ویلیس) در تلاش است تا کاری کند که این بمب نه به دست ایالات متحده بیفتد و نه به دست روسیه. این فیلم در تلاش است تا با ادامه عرصه ساخته شده توسط فیلمهای جمیز باند در فضای جنگ سرد، این سوژه نخنما و پوسیده را دوباره زنده کند چرا که بسیاری از صحنههای اکشن این فیلم نتیجه تعقیب و گریز فرانک و گروهش با نیروهای آمریکایی و روسی است که نیروهای این دو کشور سعی دارند زودتر از رقیب خود به این سلاح دست یابند. اما این بمب نه به دست آمریکاییها نه به دست روسها نمیرسد بلکه اتفاق دیگری میافتد.
درحالی که گروه فرانک از تلاش برای دستیابی به بمب که در یک چمدان قرار دارد خسته شدهاند ناگهان متوجه میشوند سازنده بمب که دانشمندی دیوانه به نام ادوارد بیلی است، آن را به بریتانیا برده، در سفارت ایران پناه گرفته و قصد فروش آن به ایران را دارد.
از اینجا به بعد فیلم کاملا در فضای انگلیس و سفارت ایران در انگلیس میگذرد. این فیلم محافظان سفارت ایران را عدهای سپاهی متعصب نشان می دهد که به دلیل سرسختیشان باید از آنها ترسید؛ فارغ از اینکه در مسائل دیپلماتیک، وظیفه حفاظت ازاماکن کشور میهمان به عهده کشور پذیرنده است نه نیروهای شخصی کشور میهمان.
با اینکه این فیلم در تقلید از چهرههای ایرانیان کاری قوی از خود نشان داده اما هنگامی که برای اولین بار صدای فارسی حرف زدن دو ایرانی شنیده میشود، مضحک به نظر می رسد و از شنیدن زبان فارسی دری (افغانستان و پاکستان و ...) متعجب میشویم.
فیلم قرمز دو، با همه کاستیها و ضعفها و بیبهرهگیاش از کارهای حرفهای هالیوودی، به دنبال این است تا چند موضوع مرتبط با ایران را هم زمان پی ببرد:
1. سعی دارد تا ایران را به دنبال به دست آوردن سلاح هستهای نمایش دهد.
2. به دنبال انتقامجویی به خاطر حمله دانشجویان به سفارت انگلیس در تهران در سال 1390 است و حمله به سفارت ایران در انگلیس! را ترتیب میدهد.
آرم الله که به عنوان نماد ایران در این فیلم به اشتباه نمایش داده شده است
3. از آنجا که فرانک موسس (Frank Moses) شخصیتی یهودی است، نماینده رژیم صهیونیستی بوده و تنها کسی است که فراتر از تمامی ابرقدرتهای بزرگ جهان یعنی آمریکا و روسیه، عمل کرده و موفق میشود با همراهی تیمش و البته ترسو و وطن فروش جلوه دادن نیروهای ایرانی ساکن در سفارت ایران به این ساختمان وارد شده و ضمن کشتن تقریبا تمامی نیروهای حاضر در سفارت به بمبی که اکنون در حال شمارش معکوس است نزدیک شود. این کاراکتر یهودی با بازیاش در این فیلم در حال فریاد این جمله است که، ایران خطرناک است، باید نابود شود (تلافی جمله معروف امام خمینی (ره): اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود)، ایران به دنبال سلاح هستهای است و مسئولیت نابودی آن به عهدهی اسرائیل بوده و فقط اسرائیل از پس آن برمیآید. اسرائیل هم ایران را نابود میکند و هم جهان را نجات میدهد.
4. سازندگان فیلم از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به حیثیت ایران و انجام پروپاگاندای علیه کشورمان غافل نشدهاند و حتی وارد قضیه پرونده حقوق بشری جعلی نیز شدهاند به طوری که در اثنای ورود به سفارت ایران با استفاده از گروگان گرفتن جان یکی از اعضای سفارت و تزریق سم به وی، دوست دختر فرانک موسس سعی دارد تا از این مسئول در سفارت ایران استفاده تبلیغاتی کند، لذا از وی میخواهد تا نامهای مبنی بر وضعیت بد زنان در ایران منتشر کند. مامور رده بالای سفارت هم که در مقابل کشته نشدن خود در مقابل چنین کاری قرار گرفته می گوید: همین؟!!!
همزمان با تمایل مشعل برای سفر به ایران، گزارش ها درباره حملات نظامی «گردان های عزّالدّین قسام» به اراضی اشغالی؛ بالا گرفتند. بگذارید این را، پالس مثبتی از سوی «شاخه نظامی حماس» فرض کنیم؛ نشانه ای که میگوید: سازشکاران در کُنج اند.نیروها بجای سوریه به اراضی اشغالی باز خواهند گشت.
گروه بین الملل مشرق- «خالد مشعل» بعد از یک دوره انزواء خبری، امروز دوباره به یک سئوال بزرگ سیاسی تبدیل شده است. «پایگاه تحلیلی المانیتور» - وابسته به ناتو- بعد از کنج نشینی طولانی مدّت مشعل، همه را سورپرایز کرد، این پایگاه در گزارشی با تیتر: "مشعل در راه تهران: بازگشت پسر ناخلف"[1]؛ نگاه ها را به سمت مشعل معطوف کرد. اکنون سئوال بزرگ منطقه ای این است که آیا "طیف مشعل" به دامان «جمهوری اسلامی»، «حزب ا... لبنان» و سوریه باز می گردد؟
گزارش پایگاه تحلیلی المانیتور درباره ارزیابی احتمال سفر مشعل به تهران/ "مشعل در راه تهران: بازگشت پسر ناخلف"
اواسط پاییز 1391 ه.ش بود که منابع خبری، گزارش شوک آوری را روی خروجی ها بردند، این منابع نوشتند: «منابع آگاه سوریه اعلام کردند که نیروهای امنیتی این کشور تمامی دفاتر وابسته به «حماس» در «دمشق» را بستند. در میان دفاتری که بسته شد، دفتر خالد مشعل در منطقه «المزه دمشق» است»[2]. این گزارش ها همچنین تأیید می کردند که دفتر «موسی ابومرزوق» (معاون مشعل) و «محمّد نزال» در «مشروع الدّمر دمشق» بسته شده اند.
چندی بعد پشت صحنه درگیریی بین سوریه و "طیف مشعل" در حماس عیان شد، «روزنامه القُدسالعربی» (چاپ لندن) به نقل از منابع آگاه فلسطینی نوشت: «پس از آنکه «سازمان اطّلاعات سوریه»، اطّلاعاتی را دریافت کرد مبنی بر اینکه بیشتر جنگجویان گروه مسلح «احفاد الرّسول» در سوریه از طرفداران حماس هستند؛ دفاتر حماس را تعطیل کردند. این جنگجویان، از حمایت لجستیک برخی رهبران رده دوم حماس که در اردوگاه «الیرموک»؛ برخوردارند»[3].
اسماعیل هنیّه، در حالیکه پرچم معارضین سوری را در دست گرفته
مسائل رفته رفته روشن تر شدند، آنجا که طیفی از اعضای کادر رهبری حماس که تحت رهبری خالد مشعل جمع شده بودند، خواهان قدرت یافتن ریشه های اخوانی حماس بودند. این گروه با توجّه به قدرت گرفتن «اخوان المسلمین» در «مصر» و «تونس» و افزایش نفوذ تشکیلات اخوان در «کویت»، «عربستان»، «امارات»، «اردن» و «ترکیه»؛ سعی کردند به جای "محور مقاومت" (ایران- سوریه- حزب ا...)، "محور اخوانی" (ترکیه- مصر اخوانی- قطر) را برگزینند.
خالد مشعل، حین مراسم استقبال از اوّلین سفر وی به غزّه، پرچم معارضین سوری را به دست گرفت
ناگهان با کودتا در مصر علیه «المُرسی»، ورق برگشت، اعضای دیگر رهبری حماس که مخالف سیاست های اخوانیِ "دار و دسته مشعل" بودند؛ با مشاهده پودر شدن قدرت منطقه ای حماس در میانه جنگ سوریه، فشارها به مشعل را افزایش دادند. آنها می دیدند که همه پل ها در حال ریختن است و مسامحه با سیاست های سازشی این طیف، برای حفظ ژست وحدت دیگر فایده ندارد؛ بنابر این فشارها به مشعل بالا و بالاتر گرفت.
موضوع شبیه یک معمّا نیست، در حال حاضر موقعیت «بشار اسد» در جنگ اخلی سوریه در حال تقویت است، این تقویت تا حدّی بوده که آمریکا و مجموعه غرب مجبور شوند به «مذاکرات ژنو 2» تن دهند. همچنین رؤیای سلفیِ «اخوانی ها» رو به از هم پاشیدن است، «مُرسی» در مصر از تحت ریاست جمهوری پایین کشیده شد، «اردوغان» و تیمش در ترکیه ضربات مردمی شدیدی خورده اند و همچنین در سیاست های سوری شان با عربستان به مشکل رسیده اند، آنها مجبور شده اند در سوریه بیشتر به سمت ایران کشیده شوند، این پیام دیدار اخیر «ظریف» از ترکیه بود.
با این اوضاع، حتّی سرسخت ترین "طیف های اخوانی حماس" نیز که خیال می کردند، مصر و بازی اخوانی تکیه گاه استراتژیکی برای «غزّه» است؛ فهمیده اند که بیش و پیش از هر چیز و هر کس این «جمهوری اسلامی» و "محور مقاومت" است که در منطقه به داد آنها خواهد رسید. بنابر این، نباید خیلی تعجّب زده شوید، اگر بشنوید که مشعل به عنوان رهبر "طیف سازش کار حماس" قصد سفر به «تهران» را دارد.
6 مهرماه، «شبکه الاخباریة سوریه» اعلام کرد که ورود و خروجِ مشعل در محلّ اقامتش در «دوحه» توسّط قطر محدود شده، این شبکه نوشت: «مشعل به بعضی از نزدیکانش گفته، در شرایطی شبیه حبس خانگی، قرار دارد. وی نمی تواند با هر کسی که می خواهد دیدار کند. او همچنین از مصاحبه با رسانه ها و سفر به خارج از قطر منع شده است. به همین علّت، مشعل به فکر تغییر محلّ اقامت خود است و احتمال سفر او به «سودان» وجود دارد»[4].
چندی بعد، مشعل که در «نشست جهانی قُدس» حاضر شده بود، سخنانی گفت که تحلیل ها درباره نرم شدن موضع طیف مشعل به دولت سوریه را برانگیخت. «شبکه خبری رأی الیوم» در گزارشی اعلان کرد: «مشعل درباره بحران سوریه گفت که حماس از همه جنبش های مردمی برای دستیابی به حقوق شان حمایت می کند امّا معتقد است، این مسئله باید از راه مسالمت آمیز محقّق شود و گروه های اسلحه به دست، بجای جنگ در سوریه باید به فلسطین بیایند و از این کشور حمایت کنند ... این پیام غیر مستقیم آشتی با حکومت سوریه، در واقع تفسیرهای متعدّدی از سوی «دمشق» و معارضان سوری به همراه خواهد داشت»[5].
همچنین در بیست و دوم مهرماه، روزنامه های لبنانی «السّفیر» و «الاخبار» از سفر قریب الوقوع «رئیس دفتر سیاسی حماس» (مشعل) در صدر هیئتی به «تهران» خبر دادند[6]. «روزنامه صهیونیستی جورزالم پُست» با مدّنظر قرار دادن گزارش «السّفیر» نوشت: ««السّفیر» یکی از اهداف این سفر را انتقال "دفتر منطقه ای حماس" از قطر به تهران دانسته در حالیکه «صلاح برداویل» (سخنگوی حماس) با تکذیب این موضوع گفت: هدف از این سفر، رایزنی مقامات حماس با مقامات تهران درباره موضوعات مختلف منطقه ای و تهدیدات اسراییل علیه قُدس و «مسجد الاقصی» است ... در پی بر هم خوردن روابط حماس با مصر و قطر، حماس تصمیم دارد به ایران و ترکیه نزدیک تر شود»[7].
فردای آن روز امّا «عزّت الرّشق» (عضو دفتر سیاسی حماس)، اخبار منتشره در این خصوص را از اساس تکذیب کرد و در «فیسبوک» اش نوشت: «بر خلاف آنچه رسانه ها منتشر کردند، هیچ زمان برای سفر مشعل به تهران تعیین نشده و هیچ مقدّماتی نیز ترتیب داده نشده است»[8]. تکذیبیه ای که توسّط «سامی ابوزهری» (سخنگوی حماس) بعنوان یک مقام رسمی، نیز تأیید شد[9]. وی طیّ بیانیه ای، اخبار رسانه ها در رابطه با اینکه مقامات ارشد «جمهوری اسلامی»، خواهان تعویق سفر مشعل شده اند؛ را تکذیب نمود و اعلام کرد: «مقدّمات و یا زمان مشخّصی برای سفر مشعل به ایران ترتیب داده نشده بود». این در حالی بود که طبق گزارش های جداگانه «روزنامه الرّأی العام» - چاپ کویت- و «القُدس العربی» - چاپ لندن- ایران در آن بُرهه، از پذیرش مشعل خودداری کرده بود.
امّا چیزی نگذشت که «غازی حمد» - از رهبران جنبش حماس و معاون وزیر خارجه دولت غزّه- اخبار منتشر شده درخصوص به تعويق افتادن و يا لغو سفر مشعل به ايران را تكذيب كرد، این تکذیبی محکم بر تکذیبیه های قبلی دیگر اعضای حماس بود. «خبرگزاری فلسطین پرس» به نقل از این مقام رسمی نوشت: «به اعتقاد حماس ايران كشوري تأثيرگذار و داراي وزن سياسي است و توانايي نقش آفريني مهم در درگيري با اشغالگران صهيونيست دارد. ايران كمك هايي را به حماس ارائه داده و همواره در كنار ملّت فلسطين و حماس ايستاده امّا اخيراً اين روابط، به دليل موضع ما در قبال سوريه كاهش يافته است. وی با ابراز بي اطّلاعي از زمان دقيق سفر مشعل به ايران تأكيد كرد: به نفع حماس است كه روابطش با ايران به روال طبيعي بازگردد. حماس در پي ترميم روابط با ايران است و مصلحت مشترك دو طرف اين است كه روابط داشته باشند»[10].
در نهایت، رسانه ها به نقل از منابع مطّلع نزدیک به حماس، خبر دادند که ایران سفر مشعل به تهران را بطور کلّی رد نکرده امّا آن را در بُرهه کنونی نپذیرفته است[11]. همچنین «احمد یوسف» - از سران حماس- درباره این سفر گفت: «هیئتی از مقامات حماس به تهران رفتند و خواستار سفر مشعل به ایران شدند امّا پاسخ ایران این بود که حماس و مشعل می توانند منتظر بمانند؛ تا زمانیکه از مشغله کاری مقامات کاسته شود»[12].
یک فرد مطّلع به منابع «مشرق» گفت که یکی از مقامات ارشد در جناح مشعل حین دیدار با یک مقام بلندپایه در «وزارت خارجه ایران»، خواسته سفر مشعل به ایران را مطرح کرده بود. آنها همچنین بعدِ از دستن رفتن حمایت های مالی «امیر جدید قطر»، دست به سوی ایران دراز کرده بودند. این در حالیست که یک مقام در نظام، با اشاره به حمایت های برخی از اعضای حماس از تروریست های سوریه و به دست گرفتن پرچم نامشروع «معارضین مسلّح سوریه» توسّط مشعل، درخواست سفر وی را در حال حاضر زود دانسته بود.
دنیای سیاست، در عین اینکه عالَم صحبت های کنایه آمیز است امّا دنیای صریحی است؛ خواسته ها همیشه مشخّص هستند حتّی اگر به زبان نیایند. حمایت های راهبُردی «جمهوری اسلامی» از حماس یا هر گروه مقاومتی در «غزّه» یا «کرانه باختری»، به این دلیل نبوده که آنها به سرنوشت تیره و عبرت آموزِ «یاسر عرفات» دچار شوند. اینجا فقط و فقط یک مفاهمه راهبُردی و ایدئولوژیک وجود دارد، اینکه تنها راه حذف "رژیم حرام زاده صهیونیستی" از نقشه آسیای غربی (خاورمیانه)، "مقاومت" است؛ تنها مقاومت. تا موقعی که یاران مقاومت پایبند به آرمان فلسطین آزاد – از بحر تا نهر- هستند، شامل حمایت های ایران خواهند بود، چه در جنبش حماس باشند و چه در «جنبش جهاد اسلامی» و چه در ... .
«محمود الزّهار»، عضوبلندپایه دفتر سیاسی حماس -وی به جمهوری اسلامی نزدیک است و شدیداً حامی استمرار مقاومت مسلّحانه و مخالف طیف سازشکار عربی است
مواضع طیف مقاومتی در حماس در ماه های اخیر تقویت شده است
همان زمان که «کمیته امداد خمینی ره» علیرغم روال سال های گذشته، بجای تحویل کمک های بشردوستانه ایران به حماس آنها را برای پخش بین مردم مستضعف «غزّه» تحویل «جنبش جهاد اسلامی» داد[13]، و همان روزی که حمایت های مالی ایران از "طیف سازشکار حماس" قطع می شد؛ روابط حسنه با «شاخه نظامی حماس» و رهبران پایبند به مقاومت، پابرجا و شاید محکم تر بود.
شاید به کسی مربوط نباشد که برخی از رهبران حماس با چه دولت یا چه گروه هایی دوست شوند، شاید مهم نباشد که برخی از رهبران حماس از چه کسی پول بگیرند ولی این قطعاً مهم است که پول ها و امکانات انسانی تنها و تنها علیه بزرگ ترین معضل اسلامی یعنی رژیم غاصب قُدس خرج شوند؛ نه علیه یاران مقاومت در سوریه یا لبنان یا هر جای دیگری. تا زمانیکه رهبران بدانند، مشکل اصلی، راهبُردی و ایدئولوژیک امروز جهان اسلام، اسرائیل است و مابقی مسائل فرعی، همه چیز صحیح است. هر وقت تمام سرزمین فلسطین آزاد شد، آن موقع می توان در رسانه ها به نقد درون گفتمانی پرداخت؛ نه الآن.
ما نمی دانیم که آیا برای مقامات در «تهران» مهم است که مثلاً چند تن از اعضای ارشد حماس از مقاومت ببُرند یا نبُرند، ولی تقریباً می دانیم که برای ایران مهم است که کلّ حماس در خطّ مقاومت باقی بماند. چه اینکه طیّ 22 مهر علیرغم اینکه «موسی ابومرزوق» (معاون مشعل در دفتر سیاسی حماس)، گرفتن پرچم معارضین سوریه بدست مشعل را اقدامی تصادفی خوانده بود [14]؛ این طیف در چرخشی آشکار بعد از انتشار اخبار مربوط به عدم پذیرش مشعل توسّط ایران، به بهانه کشته شدن دندان پزشک فلسطینی به نام: «محمّد الفلسطینی» - عضو حماس- در عملیات انتحاری علیه ارتش سوریه، با انتشار بیانیه شدیداللحنی علیه «اسد» در سایت رسمی حماس [15]؛ ناپایدار بودن مواضع قبلی شان را نشان دادند.
بیانیه شدیداللحن سایت رسمی حماس علیه دولت سوریه- گزارش از «العالم»
این بیانیه بعد از آن صادر ش که ایران درخواست سفر مشعل به تهران را نپذیرفت
این چرخش که درست بعد از عدم پذیرفتن مشعل توسّط ایران صورت گرفته بود، در بسیاری از محافل منطقه ای به عنوان سیاست کاسب کارانه این طیف ترجمه شد.
از این حیث، توبه یا عذرخواهی "طیف مشعل" چندان مهم نیست، مقامات تصمیم گیر منتظرند ببینند که در عمل چه اتّفاقی می افتد؟ آیا مشعل بیشتر و بیشتر به شاخه مقاومتی حماس اجازه می دهد که به آرمان های اصلی و اوّلیه این جنبش عمل کنند؟ آیا او این کار را بدون دردسرسازی انجام خواهد داد؟ آیا روند قدرت گرفتن رهبرانِ اسلام گرای پایبند به آزادسازی فلسطین در حماس سریع تر می شود؟
یک مثال عینی، صحنه بازی را روشن تر می کند. همزمان با انتشار اخبار مربوط به تمایل مشعل برای سفر به ایران که با گزارش ها درباره روزهای سیاه وی در «دوحه» مقارن بود[16]، به شکلی غیرمنتظره گزارش ها درباره حملات نظامی «گردان های عزّالدّین قسام» به اراضی اشغالی؛ بالا گرفتند. بررسی این گزارش ها، از آنجا که حواشی بسیاری را در رژیم صهیونیستی ایجاد کرد، خارج از حوصله این گزارش است ولی بگذارید این را، پالس مثبتی از سوی «شاخه نظامی حماس» و یاران مقاومت در این سازمان فرض کنیم؛ نشانه ای که می گوید: "سازشکاران در کُنج اند، نیروها بجای سوریه به اراضی اشغالی باز خواهند گشت".
این اخبار فارغ از مدّنظر قرار دادن احتمال عذرخواهی طیف مشعل از اقدامات دو ساله اخیرشان، قابل توجّه و مهم هستند، این بدان معنی است که مفاهمه راهبُردی- ایدئولوژیکِ «جمهوری اسلامی» مبنی بر افزایش دردسرسازی برای رژیم صهیونیستی بجای اقدام علیه خود، در حماس در حال تقویت و اقتدار بیشتر است. بنابر این، مهم نیست که مشعل به تهران می آید یا نه، این مهم است که آیا دیگر اعضای ارشد حماس در حال اصلاح روند قبلی هستند یا نه؟
قمه زنی؛ اشاعه خشونت یا ابراز ارادت عمل موهن و خرافی قمه زنی، اقدامی انفعالی و خرافی است كه مغایر با موازین شرع و قانونی بوده و از گذشته توسط افرادی ناآگاه اشاعه و رواج یافته است.
این بدعت وهن آمیز، مورد بهره برداری سوء رسانه های بیگانه علیه مذهب و نظام مقدس جمهوری اسلامی تلقی می شود و پیگرد قانونی دارد و باید به طور جدی از انجام و ترویج آن خودداری و جلوگیری شود.
علی نجفی توانا، استاد دانشگاه در گفتگو با خبرنگار شبستان با اشاره به آسیب شناسی عزاداری امام حسین (ع) گفت: آمارها نشان می دهد در جوامع مذهبی به ویژه در ایران در برخی از ماهها و زمانهای خاص که مردم براساس تقویم مذهبی به عبادت می پردازند و یا مراسم مذهبی برپا می دارند تحت تاثیر آموزه های دینی و به تاسی از تفکر و باورهای عقیدتی، مدیریت بیشتری بر رفتار خود دارند یعنی اکثر افرادی که در چنین مراسمی مشارکت می کنند در واقع به گونه ای خود را وقف آن مراسم می کنند (ماه رمضان، ماه محرم) با خویشتن داری بیشتری با تکیه بر اعتقادات خود بر ارزش های دینی، فرهنگی و خانوادگی احترام می گذارند و در نتیجه رفتارهای منطبق با قانون و سازگار آنها نسبت به زمانهای دیگر افزایش می یابد.
وی اظهار کرد: معمولاً انسان به دلیل اینکه موجود اثرپذیری است در محیطی که ارزش های معنوی در آن حاکمیت پیدا کند و جو ایجاد شده اجازه ای جز رعایت ارزش های خاصی که مورد احترام همگان است را ندهد قدرت انطباق پذیری افراد افزایش می یابد و اصولاً نوع کنترل اجتماعی ناشی از شرایط زمانی و مکانی موجب ممیزی رفتار و ارزیابی های آن می شود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: به همین دلیل افراد سعی در انصباق رفتارهای خود با ارزشهای دینی دارند با این حال باید متذکر شویم گاهی حضور در این مراسم در صورتی که به درستی هدایت شود و آموزه ها و پندار های دینی با روشهای صحیح و با ایجاد معرفت در فلسفه اینگونه مراسم یا عبادت در افراد انجام پذیرد، در کنار اثرگذاری بر رفتار ظاهری، شخص در آن جهت می تواند موجب ارتقای معنویت و اعتقادات و نهادینه شدن ارزش های درونی شود.
انتقال آموز های دینی با روش های منطقی پایدارتر است
توانا با بیان اینکه اگر آموزه های دینی با روشهای منطقی به اشخاص منتقل شود هم پایدارتر خواهد شد و هم رفتار ها را تحت مدیریت در خواهد آوردگفت: البته مشروط به اینکه سایر زمینه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قبلاً برای فرد فراهم شده باشد.
حتی در اجرای مجازات ها هم اگر چنین اقداماتی موجب وهن اسلام شود و یا به مصلحت نباشد را اجرا نمی کنیم چون اقداماتی که موجب ارایه تصویری از فردی که تمام بدن خود را خونی کرده است و یا با قمه سر خود را شکافته برای عده ای به خصوص برای زنان و کودکانی که ناظر این صحنه ها هستند قابل تحمل نیست زیرا این صحنه ها موجب بروز خشونت می شود
این استاد دانشگاه با بیان اینکه بعضی از حرکات و اقدامات در مراسم مذهبی مانند قمه زدن، شاید برای اشخاصی که به آن مبادرت می ورزند جنبه های معنوی زیادی به همراه داشته باشد اما از لحاظ آسیب شناسی اجتماعی و جرم شناسی ممکن است موجب ترویج نوعی خشونت شده و زیبایی اینگونه مراسم را برای عموم تحلیل کندگفت: بنابراین به نظر نمی رسد که پیشوایان ادیان به ویژه در عربستان در چنین مراسمی خودزنی و یا مصدوم و مضروب کردن شخص را به گونه ای که اثر منفی خارجی داشته باشد توصیه کرده باشد.
قمه زنی موجب ترویج خشونت رفتاری در جامعه می شود
توانا در ادامه خاطرنشان کرد: ما حتی در اجرای مجازات ها هم اگر چنین اقداماتی موجب وهن اسلام شود و یا به مصلحت نباشد را اجرا نمی کنیم چون اقداماتی که موجب ارایه تصویری از فردی که تمام بدن خود را خونی کرده است و یا با قمه سر خود را شکافته برای عده ای به خصوص برای زنان و کودکانی که ناظر این صحنه ها هستند قابل تحمل نیست زیرا این صحنه ها موجب بروز خشونت می شود. بنابراین مراسم عزاداری میتواند به صورتی منطبق با باورها انجام شود که موجب جلب بیشتر مخاطب و تقویت معنویت شود در غیراینصورت در برخی بیننده ها که ناظر چنین جریانی هستند این اقدامات نشاندهنده نوعی خشونت در رفتار و موجب احساس ناخوشایند می شود.
ترویج قمه زنی از زمان حکومت صفوی
وی با اشاره به تاریخچه قمه زنی در کشور گفت: آنچه مسلم است تاریخچه دقیقی از قمه زنی در دست نیست اما به نظر می رسد از چندین قرن پیش به ویژه از زمان صفوی به اینطرف دسته های عزاداری برای بزرگداشت قافله سالار شهیدان و به منظور نشان دادن روح ایثار و علاقه به تدریج قمه زنی را باب کرده و رواج داده است.
وی با بیان اینکه در سالهای اخیر با توجه به اعلام نظر برخی مراجع عمدتا قمه زنی کمتر دیده می شود اظهار کرد: نظر فقها بر پایه نظر فقهی در راس این عمل موجب کاهش آن شده است.
اهداء خون هم در نزد پروردگار و هم در نزد مردم محبوبتر از قمه زنی است
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا بهتر نیست به جای قمه زنی افراد خون خود را اهداء کنند،تصریح کرد: قطعاً چنین پیشنهادی محبوبتر و هم دارای اجر معنوی و هم موجب ارتقای روح همکاری جمعی و همبستگی اجتماعی، موجب خشنودی خدا و مردم می شود. جامعه برای انجام چنین اقداماتی نیازمند فرهنگسازی بوده و به نظر می رسد که در این زمینه می توان با استفاده از مسیر جامعه شناسی و نظرات فقها با توضیح پیرامون اثرات مثبت این اقدامات خداپسندانه ای به جای تحمل چنین صدماتی موجب نجات جان افراد نیازمند شوند.
توانا با اشاره به حرکت بانوان به دنبال دسته های عزاداری خاطرنشان کرد: به نظر می رسد اگر در فرهنگ سازی برای اینگونه مراسم به درستی عمل کنیم و متولیان امر با شناخت ویژگی های اجتماعی جامعه ایران و روش های اطلاع رسانی و همچنین آگاهی بخشی را به درستی عمل کنند قطعاً افرادی که برای اجر معنوی دراین مراسم شرکت می کنند و قصد قربت یا عبادت دارند قطعاً نبایستی دست به چنین اعمالی بزنند.
لزوم تشریح اهداف و فلسفه شرکت در مراسم عزاداری برای جامعه
توانا با تاکید بر لزوم تشریح اهداف و فلسفه شرکت در مراسم عزاداری برای جامعه تصریح کرد: بنابراین به نظر می رسد ما برای تعمیق باورها و به دست آوردن اجر معنوی لازم، ابتدا باید اهداف و فلسفه شرکت در اینگونه مراسم ها را برای مردم تشریح کنیم تا با تقویت این مراسم ها، باورهای معنوی در مردم تقویت شود. قطعاً اگر باطن اشخاص با ارزش های معنوی عجین شود، توجه به ظاهر در مراسم سوگواری مذهبی به حداقل خواهد رسید.
در نتیجه قطعاً افراد به جای ظاهرسازی یا خودنمایی به ارتقای باورهای دینی و توان معنوی خود خواهند پرداخت و در نتیجه، چنین مراسمی موجب می شود که بعد از اتمام آن افراد با تغییر الگو های اخلاقی، هنجارهای مثبت خود را سامان بخشیده و از الگوهای رفتاری منفی فاصله بگیرند. اصولاً هدف از انجام اعمال مذهبی و برگزاری اینگونه مراسم ارتقای رفتار فردی و جمعی بر سلامت و بهداشت اجتماعی است که در چنین صورتی بزهکاری و جرم در جامعه به حداقل خواهد رسید
وی خاطرنشان کرد: از لحاظ آسیب شناسی اجتماعی، رفتارها انسان انعکاس شخصیت آنهاست و چون هدف از آموزه های اخلاقی و دینی ارتقاء فضایل انسانی می باشد ما بایستی با شناخت نیازهای جامعه به گونه ای در انتقال آموزه های اخلاقی و دینی عمل کنیم که نتیجه آن تغییر رفتار افراد و استحاله رفتار منفی به رفتار مثبت باشد. بنابراین مراسم مذهبی می تواند اگر با شناخت فلسفه آن مدیریت شود با افزایش توان حس نوعدوستی و شناخت ارزش های نظم پذیری و قانون پذیری را به مردم انتقال دهیم.
این استاد دانشگاه و جرم شناس در ادامه تصریح کرد: در نتیجه قطعاً افراد به جای ظاهرسازی یا خودنمایی به ارتقای باورهای دینی و توان معنوی خود خواهند پرداخت و در نتیجه، چنین مراسمی موجب می شود که بعد از اتمام آن افراد با تغییر الگو های اخلاقی، هنجارهای مثبت خود را سامان بخشیده و از الگوهای رفتاری منفی فاصله بگیرند. اصولاً هدف از انجام اعمال مذهبی و برگزاری اینگونه مراسم ارتقای رفتار فردی و جمعی بر سلامت و بهداشت اجتماعی است که در چنین صورتی بزهکاری و جرم در جامعه به حداقل خواهد رسید.
قرار نیست بزرگترها بچهها را به امان برنامه ما رها کنند و بروند، شاید من اشتباه کنم، یکی باید این اشتباه را برای بچهها تصحیح کند.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، روزنامه جامجم نوشت: 12 سال پیش بود که بزرگترها متوجه شدند سر و کله یک مجری شاد و پرانرژی در تلویزیون پیدا شده که شباهتی به مجریهای برنامههای کودک و نوجوان در دوره خودشان ندارد. مرد جوانی که لباسهای رنگارنگ و شاد میپوشد، به جای نصیحت کردن، شعر و آواز میخواند، با بچهها شوخی میکند و حسابی دنیای برنامههای کودک تلویزیون را تغییر داده است. این مجری شاد کسی نبود جز داریوش فرضیایی که بعدها بین بچهها به عموپورنگ معروف شد و ظاهرا همچنان بین بچهها معروف و محبوب مانده است.
عمو پورنگ در آغاز برای بچهها مسابقه تلفنی ترتیب میداد، بعد آرام آرام برنامه کودک خاص او شکل گرفت، مدتی این برنامه با عنوان هزار و شصت و شونزده به مخاطبان کودک تلویزیون ارائه میشد و حالا با نام کتابخانه پورنگ پخش میشود. به جز تغییر نام برنامه، خیلی چیزهای دیگر هم در برنامه عموپورنگ تغییر کرده است، این برنامه در شبکه یک متولد شد و با نامگذاری شبکه دو به نام کودک به این شبکه نقل مکان کرد. تا امروز در محتوا، س
اختار و شخصیتهای این برنامه نیز تغییر زیادی ایجاد شده و چند سالی هست که بچهها هم میتوانند در این برنامه زنده حضور داشته باشند. این روزها برنامه عمو پورنگ با نام کتابخانه پورنگ در دکوری شبیه به کتابخانه از استودیو گلستان به صورت زنده به تماشاگران شبکه دو ارائه میشود. سالها پیش وقتی در مقابل داریوش فرضیایی نشستم تا با او گفتوگو کنم، به زحمت روی صندلی آرام میگرفت و مدام در جنب و جوش بود، اما امروز عمو پورنگ نهتنها آرام شده، کمی غمگین یا خسته به نظر میرسد. گرچه مثل گذشته با بچهها مهربان است، برایشان شعر میخواند، میخندد، شوخی و بازی میکند، اما از شوق روزهای اول در او خبری نیست. داریوش فرضیایی اهل گلایه نیست اما از همین گفتوگوی کوتاه میتوان دلیل غم، اندوه یا خستگیاش را حدس زد.
* بعد از این همه سال به نظر میرسد از عموپورنگ بودن خسته شدهاید!
من خسته نیستم. شما چطور؟ عمو پورنگ شما را خسته کرده است.
* من مخاطب برنامه شما نیستم. بچهها هم بعید است خسته شده باشند ،چون در این سالها بچههای زیادی بزرگ شدهاند و جای خود را به کوچک ترها دادهاند، بنابراین برنامه شما برایشان تازگی دارد، اما با گذر زمان ممکن است شما خودتان از این برنامه و تکرارش خسته شده باشید!
حرف شما را قبول دارم و این امکان وجود دارد، اما همه ما در گروه برنامه عمو پورنگ تلاش میکنیم از یکنواختی، دوری کنیم و با تغییر فضا، شخصیتها و داستانها به برنامه تازگی و طراوت بدهیم.
* بچهها با شخصیتهای برنامه عموپورنگ ارتباط حسی برقرار میکنند. حذف شدن برخی از آنها یا تغییر فضا باعث ناراحتی آنها نمیشود؟
نه اتفاقا ممکن است آنها از شخصیتهای این برنامه خسته شوند. باید داستانهای تازه با شخصیتهای تازه برایشان روایت کرد. به نظرم مثلا «سلطان» سال دیگر باید جای خودش را به یک شخصیت دیگر بدهد، همین طور بقیه شخصیتها.
* حتی عمو پورنگ؟!
اگر واقعا برای بچهها خسته کننده شده باشد، چرا که نه! ما خستگی و دلزدگی مخاطبان را از بازخوردهای برنامه و واکنشهای مخاطبان دریافت میکنیم. اگر عمو پورنگ بچهها را خسته کند یا برایشان تکراری شود، بدون رودربایستی او را کنار میگذاریم، تلویزیون مال مردم است.
* اگر عمو پورنگ هست یعنی بچهها هنوز دوستش دارند؟
حتما واکنش مردم را در اصفهان دیدید. بر اساس نظرسنجی سازمان، این برنامه بیش از 85 درصد از بینندگان برنامههای کودک تلویزیون را به خود اختصاص داده است و این یعنی کارمان را خوب انجام میدهیم. البته شک ندارم که کاستیهایی در کارمان است اما تلاش میکنیم تا وظایفمان را به بهترین نحو به انجام برسانیم.
* تصمیمگیری و تغییرات در برنامه شما چطور اتفاق میافتد؟
همه کارها را با کمک و همفکری انجام میدهیم. خیلی با هم هماهنگ هستیم. تک تک اعضای گروه از پیشنهادها و نظرات یکدیگر استقبال میکنیم. همه ما معتقدیم که برنامه مدام به فکر و ایدههای نو نیاز دارد.
* مدتی است که انگار عمو پورنگ بیشتر با بزرگترها حـــرف میزند و شوخیهایش مال بچهها نیست!
برای اینکه میخواهم والدین هم همراه بچهها پای تلویزیون بنشینند و برنامه را ببینند. قرار نیست بزرگترها بچهها را به امان برنامه ما رها کنند و بروند. شاید من اشتباه کنم، یکی باید این اشتباه را برای بچهها تصحیح کند. به نظرم خطای بزرگی است که پدر و مادرها بچهها را پای تلویزیون رها کنند.
* این همه بچه که مدام در طول برنامه میروند و میآیند خستهتان نمیکنند؟
انصافا نه. میبینید که با شور و شوق جوابشان را میدهم و همه تلاشم این است که با خواستههای آنها مدارا کنم.
من هم مثل همه آدمبزرگها زندگی و مشغله خودم را دارم. گاهی خسته میشوم، گاهی نیاز دارم تنها باشم یا به کارهای جدی زندگیام برسم. این طور تصور نشود که من صبح که از خواب بیدار میشوم تا شب باید با بچهها باشم. من یک آدم بزرگم و خواستههایم مثل همه آدمهاست. کارم را دوست دارم، بچهها را هم دوست دارم و شکر خدا این دو در هم تنیده شده است اما باید واقعیت زندگی را در نظر گرفت؛ زندگی نه فانتزی است و نه رویایی.
* فکر میکنید چقدر از احساس بچهها به عموپورنگ به خود این شخصیت برمیگردد و چقدر از آن به حضور عمو پورنگ به واسطه تلویزیون در خانههای مردم ارتباط دارد؟
من صادقانه بگویم که هر روزم با نفس بچهها تازه میشود. نگاه زیبای آنها به شخصیت عموپورنگ و همین که مرا عمو صدا میکنند، باعث میشود احساسشان به من منتقل شود. از صمیم قلب، احساس بچهها را دوست دارم.
* اما شما غمگین یا شاید خسته به نظر میرسید؟
خسته نیستم اما دوست دارم به شما و دیگرانی که این مصاحبه را میخوانند بگویم برنامهسازان کودک را کودک فرض نکنیم. آنها آدمبزرگهایی هستند که میتوانند کارهای خیلی بزرگی برای بچهها انجام بدهند و برای این کار به حمایتهای بیدریغ نیاز دارند. این حمایتها فقط مالی نیست. ما برای پخش برنامه به زمان ثابت نیاز داریم که بچهها سرگردان نشوند کاش بهترین زمان برای برنامه کودک را در اختیار داشته باشیم. اگر برنامهای پر بیننده است این حق را دارد که بهترین زمان پخش در اختیارش قرار بگیرد. باید یک برنامه استراتژیک بلندمدت برای ما و امسال ما تعریف بشود. بدون رودربایستی بگویم که باید از تجربههای من و امثال من برای تربیت مجریان جدید استفاده شود؛ کسانی که آینده برای بچههای فردا برنامه اجرا کنند. تنها اتفاقی که در این سالها رخ داده این است که سبک عموپورنگ تکثیر شده آن هم بدون اینکه این سبک به صورت علمی مورد بررسی قرار گرفته باشد.
* از ضرورت تعیین استراتژی گفتید. مگر برنامه شما افق روشنی ندارد؟
باید خیلی دقیقتر و جدیتر به استراتژی و افقهای این برنامه توجه شود. مدیر گروه کودک شبکه دو سالها در زمینه برنامهسازی برای کودکان و نوجوانان تجربه دارد، این مقوله را بخوبی میشناسد و با نوع کار ما آشنایی دارد. آقای زارعان، مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه دو تا حد ممکن از کارمان حمایت میکند، افق دید جامعی دارد، بسیار باسواد است و کار برای کودکان را دوست دارد. اما خود او هم نیاز به حمایت دارد.
* برنامه شما مدتی است که اسپانسر دارد. وقتی اسپانسر هست یعنی پول و امکانات است. این مساله چقدر کمک میکند تا برنامه را ارتقا دهید؟
نه خیلی. امکانات و بودجه برنامه در مقایسه با گذشته زیاد نشده است. هنوز هم همان حداقلها را داریم. ما خیلی هنر کنیم میتوانیم حقوق خودمان را بگیریم. اگر فکر میکنید اسپانسر داریم پس میتوانیم برنامه آنچنانی بسازیم باید بگویم اصلا این طور نیست. چون اسپانسرها هم حد و حدود مشخصی برای مشارکت دارند. اگر اسپانسر میتوانست تا این حد که شما توقع دارید همراهی کند میشد سریال عموپورنگ بسازیم.
* اگر امکانات و بودجه بیشتری داشتید در همین برنامه زنده چه تغییراتی ایجاد میکردید؟
خیلی کارها میشد، کرد. برای ساختن پل، جاده و سد در کشورمان سرمایهگذاری میشود چون این چیزها نیازهای حیاتی یک کشور محسوب میشود اما آینده بچهها هم دست کمی از آن ندارد چون فکر، ذهن و اساس شخصیت بچهها با برنامههایی مانند برنامه ما پیریزی میشود. البته عمو پورنگ یک بخش از مجموعه بزرگی است که در مورد بچهها مسئولند و رسالت سنگینی بردوش دارند. من در این باره نه مدعی هستم، نه معلم و نه قرار است همه کارها را من انجام بدهم. بخشهای فعال در زمینه کودکان باید کار خودشان را انجام بدهند اما برای همه ما پول حرف اول را میزند! و داشتن بودجه و امکانات بهتر مهمترین مساله است. اگر بودجه کافی داشته باشیم، میتوانیم هر ماه دکور تازه داشته باشیم، اشعار بیشتری سفارش بدهیم، آهنگهای متنوعتر بسازیم، افراد سرآمد و شاخص این حوزه را به برنامه دعوت کنیم و خیلی کارهای دیگر. صادقانه بگویم در یکی دو سال اخیر خیلی رنج کشیدیم اما ادامه دادیم.
* چرا؟
بعضی کارها بیشتر از وظیفه هستند. بچهها سرمایههای انسانی کشورمان هستند و من واقعا آنها را دوست دارم. فاصله بین ما هم به من و هم به آنها صدمه میزند.
ژاپن: به شدت مطالعه میکند و برای تفریح ربات میسازد!
مصر: درس میخواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، قیام میکند و در و پنجره دانشگاهش را میشکند!
هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی میشود و هم زمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا میکند. سپس ماجراهای عاشقانه واکنشی اکشن به وجود می آورد و سرانجام آن دو با هم عروسی میکنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود!
عراق: مدام به تیرها و خمپاره های تروریستها جا خالی میدهند و در صورت زنده ماندن درس میخوانند!
چین: درس میخوانند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را میسازند و با یک دهم قیمت از جنس اصلی می فروشند و به همین سادگی یک شرکت بزرگ را ورشکسته میکنند!
گینه: دانشجویان منتظر هستند تا اولین دانشگاه در کشورشان افتتاح شود که به همراه بروبچ قبیله به دانشگاه بروند!
کوبا: آنها چه دلشان بخواهد یا نخواهد یک کمونیست هستند و باید باسواد باشند و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جز جیگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کنند!
پاکستان و افغانستان: آنها به شدت درس میخوانند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیایند!
اوگاندا: درس هم میخواند اما بیشتر وقت خود را سرف کشتن دوستان از قبیله تونسی میکنند!
انگلیس: نسل دانشجوی انگلسی درحال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترتاری منقرض میشود ولی آخرین بازمندگان این موجودات هم درس می خوانند!
ایران: عاشق تخم مرغ است! سر کلاس عمومی چرت میزند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دو پرس ازغذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه میگوید! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب میشود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، و در یک کلام عشق و حال می کند! همه کار میکند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درس خوان در خطر انقراض است! از من میشنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و کم درد سر تر هست)خود دانید.
پژوهشگران با بررسی وضعیت فرزندان در خانواده های مختلف به نتایج جالبی در مورد فرزندان اول، وسط و آخر و هم چنین تک فرزندان رسیده اند. به نظر شما بهترین فرزند کدام است؟
تحقیقات جدید نشان می دهد، فرزندان اول عملکرد بسیار بهتری در مدرسه دارند، اما این مسئله ناشی از هوش یا اعتماد به نفس بالاتر آنها نیست، بلکه والدین سخت گیری بیشتر نسبت به فرزند اول دارند.
«آلفرد آدلر» روانشناس اتریشی بیش از یک قرن قبل نظریه یی را ارائه کرد که بر اساس آن، ترتیب تولد نقش ذاتی در شکل گیری شخصیت و ویژگی های فرزندان، دوقلوها و تک فرزندها ایفا می کند.
در این نظریه، فرزند اول پس از تولد فرزندان بعدی، بعنوان جوینده عاطفه معرفی می شود که از توجه و محبت صرف والدین محروم شده است؛ فرزندان وسط در رقابت مداوم با خواهر و برادر بزرگتر و دارای تسلط بر فرزندان کوچکتر معرفی می شوند و فرزندان کوچک خانواده نیز از حمایت بیش از حد بزرگترها برخوردار هستند.
محققان دانشگاه دانشگاه دوک تفاوت در استعداد تحصیلی فرزندان را مورد بررسی قرار دادند؛ در این مطالعه داده های مرکز ملی جوانان از 12 هزار شرکت کننده شامل جنسیت، طلاق، تعداد اعضای خانواده و سایر عوامل که می تواند بر نتایج نهایی تأثیر بگذارد، مورد ارزیابی قرار گرفت.
فاکتورهای مختلفی بر استعداد تحصیلی کودکان تأثیر می گذارد که نقش والدین در این بین بسیار تأثیر گذار است.
نتایج بدست آمده نشان می دهد، برخورد والدین با فرزندان اول در زمانی که نمرات ضعیف تری در مدرسه کسب می کنند، در مقایسه با فرزندان بعدی بسیار سخت گیرانه تر است.
همچنین نظارت مستمر والدین در انجام تکالیف مدرسه بر روی فرزندان اول بیشتر است، درحالیکه سهل انگاری والدین در خصوص تماشای تلویزیون، بازی رایانه یی و فعالیت های دیگری که بر انجام تکالیف مدرسه تأثیر منفی می گذارند، در فرزندان بعدی بیشتر دیده می شود.
والدین این رفتار سخت گیرانه را بعنوان یک الگوی نظم، تنها برای فرزندان اول اعمال می کنند و در برخورد با فرزندان بعدی رفتار اهمال گرایانه یی از خود بروز می دهند؛ به همین علت فرزندان اول از عملکرد تحصیلی بهتری در مدرسه برخوردار هستند.
بررسی 200 مطالعه صورت گرفته در سال 2012 میلادی نشان می دهد، برخی عوامل بر شکل گیری ویژگی های شخصیتی فرزندان نقش دارند، اما ترتیب تولد اثر ذاتی بر استعداد و توانایی فرزندان نداشته و والدین می توانند با اعمال توجه یکسان نسبت به فرزندان، استعدادهای آنها را شکوفا کنند.
بر اساس داده های بدست آمده، محققان ویژگی های ذیل را برای فرزندان عنوان می کنند:
فرزندان اول اغلب بسیار با انگیزه، نوع شخصیتی تیپ A مستعد استرس، بسیار سازگار و تحت تأثیر توجه خاص والدین هستند.
فرزندان وسط از روابط اجتماعی خوبی برخوردار بوده و تمایل بیشتری برای مشارکت در جمع دارند.
فرزندان آخر از بالاترین درجه جامعه پذیری و حس همدلی برخوردار بوده و البته سرکش ترین فرزندان نیز محسوب می شوند.
تک فرزندها در عین برخورداری از هوش بالا دارای مشکلات رفتاری هستند.
شنیده ها در ماه های اخیر حاکی از افزایش گرایش جوانان به سمت ازدواج موقت است. این درحالی است که ازدواج دائم به عنوان مناسب ترین راه برای ارضای نیازهای جنسی همواره از سوی کارشناسان و مسئولان به جوانان پیشنهاد می شود.
پرسشی که در این میان مطرح می شود این است که چرا با وجود شرعی بودن ازدواج موقت در عرف جامعه ما نکوهیده است و هیچ گاه نمی تواند آرامشی که ازدواج دائم به دنبال دارد را برای جوانان به ارمغان بیاورد، این روزها با اقبال برخی از جوانان روبرو شده است و ریشه های افزایش میل به این پدیده غیرعرفی چیست؟
وقتی اقتصاد تیشه به ریشه بنیان خانواده می زند
یکی از دلایل افزایش تمایل پسران و مردان جوان به ازدواج موقت را می توان مشکلات اقتصادی دانست مشکلاتی که امکان ازدواج دایم و تشکیل خانواده را از جوانان می گیرد. در این دوره و زمانی که هزینه های تهیه خانه و مراسم ساده ازدواج سر به فلک می کشد، پسران جوان پس از تحصیل و خدمت چند سال باید کار کنند تا بتوانند از پس خرج و مخارج تشکیل زندگی بر بیایند؟ در این میان پسر جوان سال های جوانی را یکی پس از دیگری می گذراند بی آنکه بتواند شریکی دائم برای زندگی اش انتخاب کند و با توجه به اینکه سالها از سن بلوغ جنسی اش گذشته برای ارضای نیازهایش به ازدواج موقتی پناه می برد که نه تنها درمان دردهایش نیست، بلکه مشکلاتش را چند برابر می کند.
تجمل گرایی افراطی
البته نباید از این مسئله هم گذشت که برخی از جوانان پس از برعهده گرفتن شغل و تهیه پس اندازی اندک زمانی که تصمیم می گیرند سرو سامانی به زندگی خود بدهد به خواستگاری بروند، با انتظارات آنچنانی خانواده عروس روبرو می شود، توقعاتی که یک پسر جوان که پدر و مادر متمولی ندارد، ازپس بر آوردندش بر نمی آید. درچنین شرایطی پسر جوان ممکن است تصمیم بگیرد ازدواج موقت را برای مقطعی از زندگی اش برگزیند.
افزایش سن ازدواج
یکی از عواملی که در سالهای اخیر باعث افزایش گرایش پسران و مردان جوان به سمت ازدواج موقت شده ، بالا رفتن سن ازدواج است. وقتی سن ازدواج بالا می رود، جوان دیگر تمایل سابق را نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده از دست می دهد و به روابط مقطعی عادت می کند و تنوع طلبی مانع از این می شود که تن به ازدواج دائم بدهند.
مسئولین مد نظر داشته باشند که با ازدواج موقت با این روش های موجود، مشکل ازدواج جوانان برطرف نمیشود چون ثبات و آرامش خانوادگی در ازدواج موقت نیست و جوانان به جای اینکه به سرو سامانی برسند، سرگشته تر از دوران مجردی می شوند
احساس مسئولیت پسران کاهش یافته
در این میان البته نباید از این مسئله گذشت که حس مسئولت پذیری در میان پسران بسیار کمتر از گذشته شده است. پسران جوان این روزها دیگر سختی های ازدواج و تحمل هزینه های زندگی و پذیرش مسئولیت همسر و فرزند را به این آسانی های به دوش نمی کشند و تا آنجا که ممکن است سعی می کنند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند. از آنجایی که ازدواج موقت مسئولیت چندان نمی طلبد، مرد در هر زمانی که بخواهد می تواند با پرداخت مهریه معلوم که در این نوع ازدواج ها به تعداد انگشت شمار سکه تجاوز نمی کند، به رابطه موقت خود پایان دهند.
وقتی جوانان زندگی مجردی و آزاد را ترجیح می دهند
اتفاقی که در سالهای اخیر با گسترش سبک زندگی غربی در کشور افتاد، تمایل به زندگی تنها و آزاد است. این مسئله باعث شد نسل جوانی که در دهه های گذشته به دنبال تشکیل زندگی و ازدواج دائم بودند و آرامش و سعادت خود را در این سبک زندگی می دیدند، دیگر علاقه چندانی به تشکیل خانواده نداشته باشند، ترجیح دهند به تنهایی زندگی کنند و به اصطلاح خودشان زندگی مجردی و آزاد داشته باشند. افزایش خانه های مجردی در سالهای اخیر هم از دیگر نشانه های گسترش این نابهنجاری در کشور است. در چنین شرایطی جوانان برای ارضای نیازهای خود به رابطه ها و ازدواج های موقت توسل می جویند.
مردان خواستار ازدواج موقت هستند
افزایش تمایل به ازدواج موقت در حالی اتفاق می افتد که این میل همواره درمردان جوان بیشتر است. بر اساس عرف و هنجارجامعه ما دختران جوان همواره به دنبال ازدواج دائم و تشکیل یک خانواده همیشگی هستند و این میل در میان زنان بیوه و مطلقه هم به ندرت یافت می شود و انگشت شمارند زنان مطلقه ای که خود تمایل به ازدواج موقت داشته باشند. به این ترتیب اگر هم زن مطلقه یا بیوه ای تن به ازدواج موقت می دهد، این رفتار به معنی رضایت از موقت بودن این رابطه نیست و به ناچار و برای اینکه سر پناهی برای ادامه زندگی داشته باشد به این نوع ازدواج تن می دهد و اگر در این میان با پیشنهاد ازدواج دائم روبرو شود، مسلما هیچ گاه تن به روابط موقت نخواهد داد.
ازدواج موقت بی عدالتی به زنان
ازدواج موقت شاید به طور مقطعی بتواند سرپناهی برای زنان بیوه و مطلقه باشد، اما احساس ناامنی به دلیل موقتی بودن ازدواج و فکر به اینکه دیر یا زود شریک زندگی ممکن است این رابطه را ترک گوید همواره با زنانی که به این روابط تن داده اند، همراه است. در این میان و با توجه به فرهنگ موجود در جامعه ازدواج موقت راهکاری است که تنها به نفع مردان است و بیش از پسران، این مردان متاهل هستند که گرایش به این نوع از ازدواج دارند. این در حالی است که نگاه ابزاری به زن را افزایش می یابد و باعث می شود که زن درذهن مردان به عنوان ابزاری برای ارضای نیازهای جنسی به حساب آید، نه مایه ای برای آرامش و زندگی همیشگی.
لذا توصیه به ازدواج موقت که در شرع هم به چشم می آید نیاز به بازتعریف دارد . جوانان ما باید با مفهوم صحیح این موضوع و شرایط مساعد آن آشنا شوند تا از تبعات منفی ان بدور باشند .
ازدواج موقت شاید به طور مقطعی بتواند سرپناهی برای زنان بیوه و مطلقه باشد، اما احساس ناامنی به دلیل موقتی بودن ازدواج و فکر به اینکه دیر یا زود شریک زندگی ممکن است این رابطه را ترک گوید همواره با زنانی که به این روابط تن داده اند، همراه است
و مسئولین مد نظر داشته باشند که با ازدواج موقت با این روش های موجود، مشکل ازدواج جوانان برطرف نمیشود چون ثبات و آرامش خانوادگی در ازدواج موقت نیست و جوانان به جای اینکه به سرو سامانی برسند، سرگشته تر از دوران مجردی می شوند. در این میان مسئولان به جای اینکه راهکاری آسیب زا ارائه دهند، به فکر تامین خانه برای جوانان که مهم ترین مشکل سر راه تشکیل زندگی است بپردازند. از سوی دیگر بسیاری از روابط نامشروع هم زیر لوای ازدواج موقت پنهان می شود. افزایش ازدواج موقت همچنین با روش های نامناسب مذکور می تواند آمارهای طلاق را از این هم نجومی تر کند و خدا می داند با افزایش ازدواج موقت چه پیامدهای دیگری بنیانی ترین هسته زندگی اجتماعی را تهدید می کند و در اینده نه چندان دور ترس این می رود که خانواده و آرامش زندگی خانوادگی به آرزویی دور از دست تبدیل شود.
ازدواج موقت شرایط خاص خود را دارد . جوان باید بداند که به صف توصیه های شرعی و یا علمی، نمی توان در هرشرایطی برای ان اقدام کرد . ضرورت ها را در این امر درک کنند و بدانند که بدون اصول و اسلوب لازم نباید به این موضوع اقدام نمود .
زانوهای باربیام شکست... چون با من نماز میخوند و من، وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه، زانوهاش رو تا ته خم میکردم...
تقریباً الان همه میدانند كه «باربی»، یکی از سلاحهای موثر تهاجم فرهنگی استعمار برای کودکان و حتی بزرگسالان است که خیلی از اهداف خود را با این اسلحه پیش میبرد که فقط یک نمونهاش، الگوسازی در ناخودآگاه ذهن کودکان ماست.
وقتی خاطرهای را در این باره میخواندم، از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن، غرق شعف شدم که چطور یک تهدید به نام باربی را برای فرزند خودش، تبدیل به یک فرصت کردند.
این خاطره جالب را با هم بخوانیم:
عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...
دست و پاش 90 درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت ...
و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مثل خونه کوچیک، ماشین کوچیک) بودم، رویا بود...
خونه یکی از دخترهای افهای (فخر فروش) فامیل بودیم که برای آب کردن دل من، کمد عروسكهای باربی خودش رو بهم نشون داد...
باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت، یکی از اینها رو براش میآورد...
عید اون سال، مامانم بعد از اصرار فراوان، برام یکی از اون عروسكها رو با تمام وسایلش خرید...
اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من، لباس درست و حسابی نداشت...
مامانم وارد بازی کردن من میشد و میگفت: «آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون...»
و براش یك شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه...
فکر میکنید چی شد؟
زانوهای باربیام شکست...
چون با من نماز میخوند و من، وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه، زانوهاش رو تا ته خم میکردم...
و طبعاً یک باربی آمریکایی، عادت به دو زانو و چهار زانو نشستن نداره و اصلاً خم شدن زانوهاش تا این حد طراحی نشده...
من بعد از اون زمان، 5 یا 6 تا باربی دیگه خریدم و همه اونها بعد از دو روز زانو نداشتند!
فکر میکردم كه من چقدر تحت تأثیر این عروسک بودم؟
مامانم یك کاری کرد که من فکر کنم بازیه.
ناخنهای عروسك رو با هم کوتاه کردیم، چون میرفت مدرسه.
لاکهاش رو پاک کردیم...
موهاش رو بافتیم.
مثل خودم چادر سرش کردم.
و نماز جمعه هم میرفت...
مامانم، خیلی ساده، نذاشت كه من مثل باربی بشم، چون باربی مثل من شد...